گنجور

 
مولانا

بیا بیا که توی جان جان جان سماع

هزار شمع منور به خاندان سماع

چو صد هزار ستاره ز تست روشن دل

بیا که ماه تمامی در آسمان سماع

بیا که جان و جهان در رخ تو حیرانست

بیا که بوالعجبی نیک در جهان سماع

بیا که بی تو به بازار عشق نقدی نیست

بیا که چون تو زری را ندید کان سماع

بیا که بر در تو شسته‌اند مشتاقان

ز بام خویش فروکن تو نردبان سماع

بیا که رونق بازار عشق از لب تست

که شاهدیست نهانی در این دکان سماع

بیار قند معانی ز شمس تبریزی

که باز ماند ز عشق لبش دهان سماع

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۲۹۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

بیا بیا که تویی جان جان جان سماع

بیا که سرو روانی به بوستان سماع

بیا که چون تو نبودست و هم نخواهد بود

بیا که چون تو ندیدست دیدگان سماع

بیا که چشمه خورشید زیر سایه تست

[...]

صائب تبریزی

قرار و صبر ندارند عاشقان سماع

همیشه بر سر کوچ است کاروان سماع

چو برق وباد مهیای بیقراری شو

که نیست اختر ثابت درآسمان سماع

چنان که صور قیامت محرک جانهاست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه