توبه من درست نیست خموش
من بیتوبه را به کس مفروش
بنده عیب ناک را بمران
رحمت خویش را از او بمپوش
تو سمیع ضمیر و فکری و ما
لب ببسته همیزنیم خروش
هر غم و شادیی که صورت بست
پیش تصویر توست خدمت کوش
نقش تسلیم گشته پیش قلم
گه پلنگش کنی و گاهی موش
مینماید فسرده هر چیزم
همچو دیگند هر یکی در جوش
میزند نعرههای پنهانی
ذره ذره چو مرغ مرزنگوش
وقت آمد که بشنوید اسرار
میگشاید خدا شما را گوش
وقت آمد که سبزپوشان نیز
در رسند از رواق ازرق پوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آن جهان را بدین جهان مفروش
گر سخندانی این سخن بنیوش
پیری آغوش بازکرده فراخ
تو همی گوش با شکافهٔ غوش
عجب از دیو پیکری کاو را
دولت آورد نام کرد سروش
خاره خو جثه ایست خاره بدن
خیره کش هیکلی است خیری پوش
قالبی باد خیز خاک آرام
[...]
چون نهی زلف تافته بر گوش
چون نهی جعد بافته بر دوش
از دل من رمیده گردد صبر
وز تن من پریده گردد هوش
نه عجب گر خروش من بفزود
[...]
ای کریمی که از سخاوت تو
روید از سنگ خاره مرزنگوش
تا جهان اسب دولتت زین کرد
چرخ را هست غاشیه بر دوش
آنکه او تای خدمتت نزند
[...]
رفتم و بارِ منّتت بر دوش
حلقه ای حقّ نعمتت در گوش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.