غیرت وجه حالی من وجهک المنقش
شوشت حال قلبی من صد غک المشوش
ای قد و قامتت خوب وی زلف و عارضت خوش
آبی بر آتشم زن آبی بده چو اتش
مهلا فداک روح فالجسم فات عشقا
رفقا فکدت انی من دمعی الموشش
خوش خوش نشاط گستر بر دامن گل اکنون
کافگند روی گیتی از سبزه رنگ مفرش
یا منیتی و روحی فات الفؤاد فارحم
یا سلوتی و عیشی طال العناء فانعش
چون باخت دیده و دل خوش خوش مجیر با تو
روزش مخواه تیره عیشش مخواه ناخوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی معشوقهاش میپردازد و از احساسات عمیق خود نسبت به او سخن میگوید. او از "غیرت" و "حالت" خود به عنوان نشانههایی از عشق و وابستگی بیان میکند و به زیباییهای ظاهری معشوق، از جمله قد و قامت و زلفهایش اشاره میکند. شاعر در عین حال از درد و رنج ناشی از عشق سخن میگوید و از معشوق خود میخواهد که به او ترحم کند و حالش را بهتر کند. در کل، این شعر ترکیبی از توصیف عشق و زیبایی و اضطراب ناشی از آن است.
هوش مصنوعی: من در حالتی هستم که غیرت و شجاعت من به چهرهات وابسته است و حس و حالی که قلب من دارد تحت تأثیر توست.
هوش مصنوعی: به تو که زیبایی و اندازۀ قامتت دلرباست و موها و چهرهات دلنشین است، لطفاً آبی بر آتش دلم بریز. مانند آبی که بر آتش میزنند تا آن را خاموش کند، به من آرامش بده.
هوش مصنوعی: آهسته باش که جانم فدای توست، بدن از عشق تو رنج میبرد. آرام باش، زیرا نزدیک بود که از اشکهای جاری بر صورتم، دردم بیشتر شود.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، گلها به زیبایی و نشاط دنیا را زینت دادهاند و زمینهای از سبزه و رنگهای شاد بر روی زمین گسترده شده است.
هوش مصنوعی: ای محبوب من، تو عشق و روح من هستی؛ قلبم را تسخیر کردهای، پس بر من رحم کن. ای آرامش من، زندگیام به درازا کشیده و دلم به درد آمده است؛ لطفاً به من زندگی تازهای ببخش.
هوش مصنوعی: وقتی که دل و دیدهام نسبت به تو غمگین و افسرده شده، روزهای خوبش را از او نخواه و زندگیاش را هم سخت و ناخوشایند کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در عشق آتشینش آتش نخورده آتش
بیچهره خوش او در خوش هزار ناخوش
دل از تو شرحه شرحه بنشین کباب میخور
خون چون میست جوشان بنشین شراب میچش
گوشی کشد مرا می گوشی دگر کشد وی
[...]
در آتش محبت خود را بسوز خوش خوش
چون سوختی در آتش ، آتش بسوزد آتش
ای صورت جمالت بر لوح جان منقش
هستم ز فکر زلفت آشفته و مشوش
تابنده همچو رویت، دلجوی همچو قدت
ماهی که دید روشن؟ سروی که دید سرکش؟
گفتم ز چین زلفت دل را نگاه دارم
[...]
آمد ز خانه بیرون در بر قبای زرکش
بر زر کشیده خفتان شاهانه بسته ترکش
سرو از قبا گران بار گل از هوا عرق ریز
رنگ از حیا دگرگون زلف از صبا مشوش
در سر هوای جولان بر لب نشان باده
[...]
از اشک و آه دایم در عشق آن پریوش
چشم و دلیست ما را لبریز آب و آتش
از دوری تو مار را روز و شب ای پریوش
خالیست بس پریشان خوابیست بس مشوش
دارم دلی و جانی در عشقت ای پریوش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.