گفتی که گزیدهای تو بر ما
هرگز نبدست این مفرما
حاجت بنگر مگیر حجت
بر نقد بزن مگو که فردا
بگذار مرا که خوش بخسپم
در سایهات ای درخت خرما
ای عشق تو در دلم سرشته
چون قند و شکر درون حلوا
وی صورت تو درون چشمم
مانند گهر میان دریا
داری سر ما سری بجنبان
تو نیز بگو زهی تماشا
آن وعده که کردهای مرا دوش
کو زهره که تا کنم تقاضا
گر دست نمیرسد به خورشید
از دور همیکنم تمنا
خورشید و هزار همچو خورشید
در حسرت تست ای معلا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کن اذا احببت عبدا
للذی تهوی مطیعاً
لن تنال الوصل حتی
تلزم النفس الخضوعا
ولو قلت مت مت سمعاً و طاعة
[...]
فَافْتَرَقْنا حَوْلاً فَلَمّا الْتَقَینا
کانَ تَسْلیمُهُ عَلیَّ وَداعاً
احسنت و زه ای نگار زیبا
آراسته آمدی بر ما
امروز به جای تو کسم نیست
کز تو به خودم نماند پروا
بگشای کمر پیاله بستان
[...]
ای خصم تو پست و قدر والا
وی عقل تو پیر و بخت برنا
ای کرده به خدمت همایونت
هفت اختر و نه فلک تولا
ای پار گشاده بند امسال
[...]
که خواستم از تو زابلهی من
گفتی که رهیم نیست اینجا
ته تو نه رهی تو نه کاهت
ای عشوه فروش باده پیما
انبار و رهی چه حاجت ای خر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.