شدهام سپند حسنت وطنم میان آتش
چو ز تیر تست بنده بکشد کمان آتش
چو بسوخت جان عاشق ز حبیب سر برآرد
چه بسوخت اندر آتش که نگشت جان آتش
بمسوز جز دلم را که ز آتشت به داغم
بنگر به سینه من اثر سنان آتش
که ستارههای آتش سوی سوخته گراید
که ز سوخته بیابد شررش نشان آتش
غم عشق آتشینت چو درخت کرد خشکم
چو درخت خشک گردد نبود جز آن آتش
خنک آنک ز آتش تو سمن و گلشن بروید
که خلیل عشق داند به صفا زبان آتش
که خلیل او بر آتش چو دخان بود سواره
که خلیل مالک آمد به کفش عنان آتش
سحری صلای عشقت بشنید گوش جانم
که درآ در آتش ما بجه از جهان آتش
دل چون تنور پر شد که ز سوز چند گوید
دهن پرآتش من سخن از دهان آتش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.