گنجور

 
مولانا

آن یار ترش رو را این سوی کشانیدش

زین ساغر خندان رو جامی بچشانیدش

زین باده نخوردست او زان بارد و سردست او

با این همه بدهیدش جامی بپزانیدش

او سرکه چرا آرد غوره ز چه افشارد

زان زهر همی‌بارد تا جمله بدانیدش

آن باده انگوری نفزاید جز کوری

پهلوی چنین باده بالله منشانیدش

باشد بودش سکته در گور نباید کرد

زین آب خضر یک کف در حلق چکانیدش

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۲۲۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم