پریشان باد پیوسته دل از زلف پریشانش
وگر برناورم فردا سر خویش از گریبانش
الا ای شحنه خوبی ز لعل تو بسی گوهر
بدزدیدست جان من برنجانش برنجانش
گر ایمان آورد جانی به غیر کافر زلفت
بزن از آتش شوقت تو اندر کفر و ایمانش
پریشان باد زلف او که تا پنهان شود رویش
که تا تنها مرا باشد پریشانی ز پنهانش
منم در عشق بیبرگی که اندر باغ عشق او
چو گل پاره کنم جامه ز سودای گلستانش
در آن گلهای رخسارش همیغلطید روزی دل
بگفتم چیست این گفتا همیغلطم در احسانش
یکی خطی نویسم من ز حال خود بر آن عارض
که تا برخواند آن عارض که استادست خط خوانش
ولیکن سخت میترسم از آن زلف سیه کاوش
که بس دل در رسن بستست آن هندو ز بهتانش
به چاه آن ذقن بنگر مترس ای دل ز افتادن
که هر دل کان رسن بیند چنان چاهست زندانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عاشقانه عمیق و تاثیری است که زیبایی و زلف معشوق بر دل عاشق میگذارد. شاعر از پریشانی دل خود به دلیل زلفهای معشوق سخن میگوید و به تأثیرات دلبستگیهای عاشقانه اشاره دارد. او به زیبایی معشوقش و قدرت فریب آن اشاره میکند و تحت تأثیر عشقش به حالت پریشانی و بیقراری میرسد. شاعر همچنین از ترس خود نسبت به اثرات منفی عشق و زلف معشوق بر دلش میگوید و بر این نکته تأکید میکند که عشق او با وجود درد و رنج، همچنان برایش ارزشمند است. در نهایت، او از لطافت و زیبایی معشوقش تأمل کرده و آرزو میکند که میتوانست حال و احوال خود را برای او بنویسد. به طور کلی، این شعر غنایی از عشق عمیق و پیچیدگیهای آن است.
هوش مصنوعی: دل من همیشه به خاطر زلف آشفته او درگیر و نگران است، و اگر فردا موفق شوم، شاید بتوانم سر خود را از چنگال آن زلف خارج کنم.
هوش مصنوعی: ای نگار زیبا، زیبایی تو چون لعل است و بسیاری از جواهرات را به دزدی بردهاند. جان من در این گیر و دار به شدت دلتنگ است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به غیر از کافر، به عشق تو ایمان بیاورد، زلفت را به آتش شوق تو بسوزاند، او در کفر و ایمانش غرق شده است.
هوش مصنوعی: موهای پریشان او را دوست دارم، زیرا وقتی که چهرهاش پنهان میشود، تنها من را با این پریشانیاش همراه میکند.
هوش مصنوعی: من در عشق مانند گلی بیبرگ هستم که در باغ عشق قرار دارد و میخواهم به خاطر آرزوی رسیدن به سرسبزی و زیبایی او، لباس خود را پاره کنم.
هوش مصنوعی: روزی در میانهی گلهای صورتش غرق شدم و از دل پرسیدم این چه حالتی است؟ که او پاسخ داد: من در بخشش و مهربانیام غوطهورم.
هوش مصنوعی: من داستانی از حال و روز خود مینویسم بر روی صورتش، برای اینکه وقتی آن را بخواند، بداند که من چه احساسی دارم و آن عارض با فن خواندن خط آشناست.
هوش مصنوعی: اما من به شدت از آن زلف سیاه میترسم که دلهای زیادی را در چنگال خود گرفتار کرده است، مانند هندی که به خاطر زیباییاش به دیگران نسبتهای ناروا میدهد.
هوش مصنوعی: به عمق دلت نگاهی بینداز، نترس از افتادن در چاه، چون هر دلی که به طناب نگاه کند، آن چاه برایش میشود مانند زندان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش؟
به بستان جامهٔ زربفت بدریدند خوبانش
منقش جامههاشان را کهشان پوشید فروردین
فرو شست از نگار و نقش ماه مهر و آبانش
همانا با خزان گل را به بستان عهد و پیمان بود
[...]
نبرده بوالحسن کافاق آباد است ز احسانش
علی کز همت عالی بزیبد تخت کیوانش
چو اندر بزم بنشیند همی ماه سما دانش
چو اندر صف بخواهد کین همی پیل دمان خوانش
نیاید روز کوشیدن برابر چرخ و کیوانش
[...]
سخا زریست کز همت زند رای تو بر سنگش
سخن نظمی است کز معنی دهد رای تو سامانش
ازین اندک هنر خاطر همی امید بگسستم
چو در مدح تو پیوستم هنر دیدم فراوانش
مرا دانی که آن باید که هر کو نیک شعر آید
[...]
همی جویم نگاری را که دارم چون دل و جانش
همی خواهم که یک ساعت توانم دیدن آسانش
اگر پیمان کند با من منم در خط پیمانش
وگر فرمان دهد بر من منم در بند فرمانش
نهاد اندر سرم ابری که پیدا نیست بارانش
[...]
دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش
هزاران یوسف مصرست پیدا در گریبانش
پریرویی که چون دیوست بر رخسار زلفینش
زره مویی که چون تیرست بر عشاق مژگانش
به یک دم میکند زنده چو عیسی مرده را زان لب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.