روی بنما به ما مکن مستور
ای به هفت آسمان چو مه مشهور
ما یکی جمع عاشقان ز هوس
آمدیم از سفر ز راهی دور
ای که در عین جان خود داری
صد هزاران بهشت و حور و قصور
سر فروکن ز بام و خوش بنگر
جانب جمع عاشقی رنجور
ساقی صوفیان شرابی ده
کان نه از خم بود نه از انگور
ز آن شرابی که بوی جوشش او
مردگان را برون کشد از گور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گاه اقبال آبگینه خنور
بستاند ز تو عدو به بلور
ای کهن گشته در سرای غرور
خورده بسیار سالیان و شهور
چرخ پیموده بر تو عمر دراز
تو گهی مست خفته گه مخمور
شادمانی بدان کهت از سلطان
[...]
رخ چو لاله شکفته بر گل سور
زلف چون میغ در شب دیجور
یابد از رنگ آن بهار بها
خیزد از بوی این بخار بخور
ویل کرده بر غم رنج مرا
[...]
مملکت را به نصرت منصور
روزگاری پدید شد مشهور
عارض ملک پادشا که ازوست
رایت او چو نام او منصور
نور عدلش زمانه را سایه ست
[...]
این بهار طرب نهال سرور
که به فرمان شاه شد معمور
روضه عشر تست و بیضه لهو
موقف رامش است و موضع سور
آب او آب زمزم و کوثر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.