کسی بگفت ز ما یا از اوست نیکی و شر
هنوز خواجه در اینست ریش خواجه نگر
عجب که خواجه به رنگی که طفل بود بماند
که ریش خواجه سیه بود و گشت رنگ دگر
بگویمت که چرا خواجه زیر و بالا گفت
بدان سبب که نگشتست خواجه زیر و زبر
به چار پا و دو پا خواجه گرد عالم گشت
ولیک هیچ نرفتست قعر بحر به سر
گمان خواجه چنانست که خواجه بهتر گشت
ولیک هست چو بیمار دق واپستر
به حجت و به لجاج و ستیزه افزون گشت
ز جان و حجت ذوقش نبود هیچ خبر
طریق بحث لجاجست و اعتراض و دلیل
طریق دل همه دیدهست و ذوق و شهد و شکر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی وضعیت انسان و نیکی و شر در وجود او میپردازد. شاعر به خواجه اشاره میکند که هنوز در حالت کودکانه باقی مانده و با وجود پیری، ظاهری متفاوت پیدا کرده است. او بیان میکند که خواجه به دلیل نداشتن تجربه و عمق فهم، درگیر لجاجت و ستیزه میشود و نمیتواند به حقیقت واقعی پی ببرد. در نهایت، شاعر تأکید میکند که درک واقعی از زندگی تنها از طریق احساسات و تجربیات درونی ممکن است و نه از طریق استدلال و جدل.
هوش مصنوعی: کسی میگوید که نیکی و بدی از ماست یا از اوست. هنوز خواجه در این موضوع شک و تردید دارد. به ریش خواجه نگاه کن!
هوش مصنوعی: عجب این است که شخصیت بزرگ همچنان به رنگ و حالتی که در کودکی داشت، باقی مانده است، در حالی که ریش او اکنون سیاه است و رنگ و روی او تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: به تو میگویم که چرا خواجه همه چیز را به دو صورت بیان کرده؛ زیرا او همیشه ثبات ندارد و به یک شکل نیست.
هوش مصنوعی: خواجه با چهار پا و دو پا در جهان گردش کرد، اما هیچ وقت به عمق دریای وجود نرسید.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که شخصی به این باور است که وضعیت او بهتر شده، اما در حقیقت وضعیتش همچنان مانند بیماری است که به تدریج به وخامت بیشتری میرسد. به عبارت دیگر، بهبود ظاهری ممکن است فریبنده باشد و در واقع مشکلات اصلی هنوز حل نشدهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که با وجود استدلال و بحث و جدل زیاد، اما احساسات و لذتهای واقعی در دل انسان وجود ندارد و آن بُعد احساسی از بین رفته است. در واقع، تلاشهای مداوم برای اثبات حقایق یا پیروزی در بحثها باعث شده تا جنبههای واقعی و دلنشین زندگی کمرنگ شوند.
هوش مصنوعی: روش بحث کردن، سرشار از لجاجت و اعتراض و استدلال است، اما روش دل کاملاً با تجربه، حس و شیرینیاش آشناست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر
که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر
طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق
بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر
از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد
[...]
فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر
فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر
حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد
[...]
بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر
ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن
بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت
[...]
پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو
مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر
کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان
ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر
اگر هزار بمانی و گر هزار هزار
[...]
بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر
نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر
ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز
کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور
فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.