بخش ۱۶ - حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را
گفت آن مرغ این سزای او بود
که فسون زاهدان را بشنود
گفت زاهد نه سزای آن نشاف
کو خورد مال یتیمان از گزاف
بعد از آن نوحهگری آغاز کرد
که فخ و صیاد لرزان شد ز درد
کز تناقضهای دل پشتم شکست
بر سرم جانا بیا میمال دست
زیر دست تو سرم را راحتیست
دست تو در شکربخشی آیتیست
سایهٔ خود از سر من برمدار
بیقرارم بیقرارم بیقرار
خوابها بیزار شد از چشم من
در غمت ای رشک سرو و یاسمن
گر نیم لایق چه باشد گر دمی
ناسزایی را بپرسی در غمی
مر عدم را خود چه استحقاق بود
که برو لطفت چنین درها گشود
خاک گرگین را کرم آسیب کرد
ده گهر از نور حس در جیب کرد
پنج حس ظاهر و پنج نهان
که بشر شد نطفهٔ مرده از آن
توبه بی توفیقت ای نور بلند
چیست جز بر ریش توبه ریشخند
سبلتان توبه یک یک بر کنی
توبه سایهست و تو ماه روشنی
ای ز تو ویران دکان و منزلم
چون ننالم چون بیفشاری دلم
چون گریزم زانک بی تو زنده نیست
بی خداوندیت بود بنده نیست
جان من بستان تو ای جان را اصول
زانک بیتو گشتهام از جان ملول
عاشقم من بر فن دیوانگی
سیرم از فرهنگی و فرزانگی
چون بدرد شرم گویم راز فاش
چند ازین صبر و زحیر و ارتعاش
در حیا پنهان شدم همچون سجاف
ناگهان بجهم ازین زیر لحاف
ای رفیقان راهها را بست یار
آهوی لنگیم و او شیر شکار
جز که تسلیم و رضا کو چارهای
در کف شیر نری خونخوارهای
او ندارد خواب و خور چون آفتاب
روحها را میکند بیخورد و خواب
که بیا من باش یا همخوی من
تا ببینی در تجلی روی من
ور ندیدی چون چنین شیدا شدی
خاک بودی طالب احیا شدی
گر ز بیسویت ندادست او علف
چشم جانت چون بماندست آن طرف
گربه بر سوراخ زان شد معتکف
که از آن سوراخ او شد معتلف
گربهٔ دیگر همیگردد به بام
کز شکار مرغ یابید او طعام
آن یکی را قبله شد جولاهگی
وآن یکی حارس برای جامگی
وان یکی بیکار و رو در لامکان
که از آن سو دادیش تو قوت جان
کار او دارد که حق را شد مرید
بهر کار او ز هر کاری برید
دیگران چون کودکان این روز چند
تا شب ترحال بازی میکنند
خوابناکی کو ز یقظت میجهد
دایهٔ وسواس عشوهش میدهد
رو بخسپ ای جان که نگذاریم ما
که کسی از خواب بجهاند ترا
هم تو خود را بر کنی از بیخ خواب
همچو تشنه که شنود او بانگ آب
بانگ آبم من به گوش تشنگان
همچو باران میرسم از آسمان
بر جه ای عاشق برآور اضطراب
بانگ آب و تشنه و آنگاه خواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، مرگی که به زاهدان و ترک دنیا اشاره دارد، مطرح میشود. شاعر به تناقض بین زاهدی که از یتیمان سوءاستفاده کرده و در عین حال نوحهگری میکند، میپردازد. عواطف شدید عشق و دلتنگی شاعر به معشوق بیان شده و به درخواست برای عدم جدایی از او اشاره میکند. او به احساس پوچی و تنهایی خود بعد از دوری از معشوق و نیاز به وجود او میپردازد. در انتها، شاعر به تذکر به دیگران میپردازد که باید از خواب غفلت بیدار شوند و به جستجوی عشق حقیقی برآیند، زیرا این عشق مانند آب برای تشنگان و باران برای زمین خشک است. شعر به تصورات عاشقانه و درونی افراد و تلاش برای رسیدن به حقیقت عمیقتر از زندگی روزمره میپردازد.
هوش مصنوعی: مرغ گفت که این سرنوشت اوست، زیرا که سخنان فریبنده زاهدان را شنیده است.
هوش مصنوعی: زاهد گفت که کسی که به ناحق اموال یتیمان را میخورد، سزاوار آن نیست که در جمع بندگان خدا قرار گیرد.
هوش مصنوعی: پس از آن، نوحهخوانی شروع شد که باعث شد فخر و شکارچی از شدت درد لرزان شوند.
هوش مصنوعی: به خاطر تناقضها و دردهای دل، فرسوده و ناتوان شدهام، ای جانم، بیا و با لطافت دستم را نوازش کن.
هوش مصنوعی: زیر دست تو احساس آرامش میکنم و دست تو مانند نشانی از بخشش و مهربانی است.
هوش مصنوعی: سایهات را از سرم دور نکن، چون من بیتاب و بیقرار هستم.
هوش مصنوعی: خوابها از چشمان من به خاطر غم تو دور شدهاند، ای زیبای دلربا که همچون سرو و یاسمن هستی.
هوش مصنوعی: اگر من شایسته نیستم، چه اهمیتی دارد؟ اگر لحظهای از من بدی را بپرسی، در دل من غم خواهید دید.
هوش مصنوعی: عدم، چه حق و جایگاهی دارد که تو اینگونه به او لطف کرده و درهای رحمتت را به روی او گشودهای؟
هوش مصنوعی: خاکی که در آن گرگ وجود دارد، توسط کرم مورد آسیب قرار گرفته و ده دانه گرانبها از نور حس در درون خود جمع کرده است.
هوش مصنوعی: انسان در ابتدا از ترکیب پنج حس ظاهری و پنج حس نهانی شکل میگیرد، و به همین دلیل است که ممکن است به نظر برسد که او بدون زندگی و مرده است.
هوش مصنوعی: توبهای که بدون کمک و توفیق تو باشد چه ارزشی دارد، جز اینکه تا خودت را مسخره کند؟
هوش مصنوعی: اگر موهای تو را یکییکی بزنند، توبهاش سایه است، اما تو چون ماهی که نور میتابد، درخشان و زیبا هستی.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو دکان و خانهام ویران شده و اکنون چگونه میتوانم ناله نکنم وقتی که دل من همچنان در فشار و درد است.
هوش مصنوعی: زمانی که از تو دور شوم، زندگی برایم معنا ندارد. بدون وجود تو، هیچ چیز برای من ارزش ندارد و من بیهدف و بیاهمیت میشوم.
هوش مصنوعی: بیا که جانم را از تو بگیرم، ای کسی که جان من به تو وابسته است؛ زیرا بدون تو، زندگیام بیمعنی و خستهکننده شده است.
هوش مصنوعی: من عاشق هنر دیوانگی هستم و از فرهنگ و حکمت فاصله گرفتهام.
هوش مصنوعی: وقتی که به خاطر شرم نمیتوانم از دردهایم صحبت کنم، چه دلیلی دارد که از صبر و ناآرامیهای خود هم بگویم؟
هوش مصنوعی: در حیا و شرم خود، به آرامی پنهان شدم و ناگهان از زیر لحاف به شکل یک پرده ظاهر شدم.
هوش مصنوعی: دوستان در مسیرها در انتظارند، یار ما که شبیه آهوست، راه را بر ما بسته و او مانند شیر شکار است.
هوش مصنوعی: غیر از تسلیم و پذیرش، راه دیگری در دست شیر درنده و خونخواری نیست.
هوش مصنوعی: او مانند آفتاب است که روحها را بدون نیاز به خواب و خوراک روشن میکند و زندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: بیا و همنفس من شو تا بتوانی زیباییهای وجود من را ببینی.
هوش مصنوعی: اگر نمیدیدی که چگونه شیدا و عاشق شدهای، در واقع خاک بودی و در جستجوی زنده شدن.
هوش مصنوعی: اگر او از دوری تو برایت علف (پروانهام) نیاورده باشد، چشم و جانت چگونه میتواند در آن سمت باقی بماند؟
هوش مصنوعی: گربه به خاطر یک سوراخ در جایی نشسته و مراقب است، زیرا از همان سوراخ چیزی به او رسیده است که جلب توجهش کرده.
هوش مصنوعی: یک گربه دیگر در حال پرسهزنی بالای بام است، زیرا از شکار مرغ به عنوان غذا استفاده کرده است.
هوش مصنوعی: یکی به عنوان پیشهوری در هنر خود به موفقیت رسیده و به مقام و منزلتی دست یافته است، در حالی که دیگری به حمایت و نگهداری از چیزهای مهم مشغول شده و در این کار به خوبی عمل میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره میشود که در جایی بیکار و بدون هدف است، اما از طرفی دیگر، از وجودی دیگر به او نیروی حیات و زندگی داده شده است. به عبارتی، او در دنیای مادی بیهدف است ولی از یک منبع دیگر انرژی و قوت دریافت میکند.
هوش مصنوعی: کار او باعث شد که حق، پیرو و او را خواهان کند. برای او از هر کاری فاصله گرفتند و همه چیز را به او سپردند.
هوش مصنوعی: دیگران مانند کودکان در این روزها چندین شب را به خوشگذرانی و بازی میگذرانند.
هوش مصنوعی: حالتی خوابآلود که از بیداری ناشی میشود، مانند مادری که با وسواس و ناز و عشوه به فرزندش محبت میکند و او را به سوی خود میکشد.
هوش مصنوعی: ای دل، آرام باش و نگذار کسی تو را از خواب بیدار کند.
هوش مصنوعی: تو هم باید مانند تشنهای که صدای آب را میشنود، خود را از خواب بیدار کنی و تلاش کنی تا از خواب غفلت خارج شوی.
هوش مصنوعی: من صدای آبم را به گوش تشنگان میرسانم، مانند بارانی که از آسمان فرود میآید.
هوش مصنوعی: ای عاشق، از تشنگی و اضطراب بیدار شو، صدای آب را بشنو و به جای خوابیدن، نوشیدن را در نظر بگیر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.