راهب که ز داغ رحلت او
خونابه ز چشم دوستان رفت
پرواز گرفت مرغ روحش
زین باغ بروضه جنان رفت
رفت و زغمش فغان احباب
هر دم ز زمین بر آسمان رفت
هرچند زبان آتشین داشت
زین بزم بگویمت چسان رفت
گردید ز سرد مهری دهر
خاموش چو شمع از میان رفت
آخر دیدی چگونه زین باغ
آن طایر طوبی آشیان رفت
گردید ز نغمهای دلکش
خاموش و زجرگ بلبلان رفت
مشتاق برای سال فوتش
تاریخ طلب بهر کران رفت
گفتش ناگاه رهنوردی
راهب صد حیف کز جهان رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طوفان درم بر آسمان رفت
در شیر بها سخن به جان رفت
هر دل که ز عشق بی نشان رفت
در پردهٔ نیستی نهان رفت
از هستی خویش پاک بگریز
کین راه به نیستی توان رفت
تا تو نکنی ز خود کرانه
[...]
ساقی، به غم تو عقل و جان رفت
می ده، که تکلف از میان رفت
شد تاب و توانم اندر این راه
من هم بروم، اگر توان رفت
تا شد رخ و زلفت از نظر دور
[...]
کافسوس که تن بماند و جان رفت
از دل صبر و ز تن توان رفت
عشقت چو به قصد عقل و جان رفت
دل هم به غلط در آن میان رفت
دل برد گمان که آن دهان نیست
یک ذره بدید و در گمان رفت
جز حسن تو را چو هست آنی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.