راهب که ز داغ رحلت او
خونابه ز چشم دوستان رفت
پرواز گرفت مرغ روحش
زین باغ بروضه جنان رفت
رفت و زغمش فغان احباب
هر دم ز زمین بر آسمان رفت
هرچند زبان آتشین داشت
زین بزم بگویمت چسان رفت
گردید ز سرد مهری دهر
خاموش چو شمع از میان رفت
آخر دیدی چگونه زین باغ
آن طایر طوبی آشیان رفت
گردید ز نغمهای دلکش
خاموش و زجرگ بلبلان رفت
مشتاق برای سال فوتش
تاریخ طلب بهر کران رفت
گفتش ناگاه رهنوردی
راهب صد حیف کز جهان رفت