گنجور

 
مشتاق اصفهانی

آه که آخر کسوف کرده ز جور فلک

مهر جهانتاب علم میرمحمدحسین

کرده غروب و نموده روز جهان را سیاه

کوکب فضلش که داشت شعشعه نیرین

رفت زو فتاد از صفا محفل دانشوری

کانجمن علم و فضل داشت ازو زیب و زین

رایت علمش که داشت لشکر دین را بپای

گشت نگون و فکند غلغله در مشرقین

خون ز وفاتش گشای از رگ مژگان که هست

گریه به هر دیده‌ای از غم او فرض عین

چون شد ازین خاکدان سوی جنان و فکند

در صف جن و بشر رحلت او شور و شین

خامه مشتاق گفت از پی تاریخ سال

شد بسرا جنان میرمحمدحسین

 
 
 
منوچهری

آمد بانگ خروس مؤذن میخوارگان

صبح نخستین نمود روی به نظارگان

که به کتف برفکند چادر بازارگان

روی به مشرق نهاد خسرو سیارگان

باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
خاقانی

عالم جان خاص توست نوبه فرو کوب هین

گوهر دل خاک توست رد مکن ای نازنین

منتظران تواند مانده ترنجی به کف

رخش برون تاز هان، پرده برانداز، هین

کیست ز مردان که نیست تیغ تو را هم نیام؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
سعدالدین وراوینی

مرد که فردوس دید، کی نگرد خاکدان

و آنک بدریا رسید ، کی طلبد پارگین

مهره نگر، گو مباش افعیِ مردم‌گزای

نافه طلب، گومباش آهویِ صحرانشین

حکیم نزاری

دوش مرا گفت عقل از سر رای زرین

کای پسر احباب را بر دو جهان بر گزین

جز دم ایشان مزن جز درِ ایشان مرو

جز دل ایشان مجوی جز رخِ ایشان مبین

بس ز وجود و عدم تا به کی از کیف و کم

[...]

کمال خجندی

ای مه رخسار تو مطلع صبح یقین

غاشیه کبریات شهپر روح الامین

آینه دار رخت عارض ماه تمام

تکیه گه منبرت پایه چرخ برین

سایه قد تو دید در چمن دلبری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه