آه که آخر کسوف کرده ز جور فلک
مهر جهانتاب علم میرمحمدحسین
کرده غروب و نموده روز جهان را سیاه
کوکب فضلش که داشت شعشعه نیرین
رفت زو فتاد از صفا محفل دانشوری
کانجمن علم و فضل داشت ازو زیب و زین
رایت علمش که داشت لشکر دین را بپای
گشت نگون و فکند غلغله در مشرقین
خون ز وفاتش گشای از رگ مژگان که هست
گریه به هر دیدهای از غم او فرض عین
چون شد ازین خاکدان سوی جنان و فکند
در صف جن و بشر رحلت او شور و شین
خامه مشتاق گفت از پی تاریخ سال
شد بسرا جنان میرمحمدحسین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره غم و اندوه ناشی از درگذشت عالم بزرگ میرمحمدحسین است. شاعر به توصیف تاثیر فقدان او بر جهان و جامعه علمی میپردازد و اذعان میکند که مرگ او همچون کسوفی، نور علم و فضیلت را خاموش کرده است. او به تأثیر عمیق این فقدان بر دلها و اندیشهها اشاره دارد و بیان میکند که غم این فقدان بر همه حاکم شده است. شاعر در انتها از روح فارغبال میرمحمدحسین یاد میکند که به دنیای بهتری رفته و یادش همواره در خاطرهها خواهد ماند.
هوش مصنوعی: ای کاش که درد زمانه و بیعدالتیهای آن، سبب ناپدید شدن روشنایی و زیباییهای دنیا شده است.
هوش مصنوعی: در این بیت، به خواب رفتن خورشید و تاریک شدن دنیا اشاره شده است. در حالی که ستارهای به نام فضل، با نور درخشانی که دارد، در آسمان میدرخشد. به نوعی این تصویرسازی نشاندهندهی وجود روشنایی و امید در دل تاریکی است.
هوش مصنوعی: رفتن او باعث شد که همایش علمی و فرهیختهای که از دانش و فضل پر بود، از زیبایی و جلال خود بیفتد.
هوش مصنوعی: علم و دانش آنچنان قوی است که لشکر ایمان را به پا میآورد و سر و صدایی در شرق زمین به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: از چشمان اشکبارم بر اثر از دست دادن او، خون میچکد، زیرا گریه بر او برای هر چشم عینی و الزامی است.
هوش مصنوعی: زمانی که او از این دنیای خاکی به سوی بهشت رفت، رفتنش باعث ایجاد شور و شوقی در میان جن و انسان شد.
هوش مصنوعی: قلم عاشقانه میگوید که به دنبال ثبت تاریخ سال است و به سرای بهشت میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد بانگ خروس مؤذن میخوارگان
صبح نخستین نمود روی به نظارگان
که به کتف برفکند چادر بازارگان
روی به مشرق نهاد خسرو سیارگان
باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان
[...]
عالم جان خاص توست نوبه فرو کوب هین
گوهر دل خاک توست رد مکن ای نازنین
منتظران تواند مانده ترنجی به کف
رخش برون تاز هان، پرده برانداز، هین
کیست ز مردان که نیست تیغ تو را هم نیام؟
[...]
مرد که فردوس دید، کی نگرد خاکدان
و آنک بدریا رسید ، کی طلبد پارگین
مهره نگر، گو مباش افعیِ مردمگزای
نافه طلب، گومباش آهویِ صحرانشین
دوش مرا گفت عقل از سر رای زرین
کای پسر احباب را بر دو جهان بر گزین
جز دم ایشان مزن جز درِ ایشان مرو
جز دل ایشان مجوی جز رخِ ایشان مبین
بس ز وجود و عدم تا به کی از کیف و کم
[...]
ای مه رخسار تو مطلع صبح یقین
غاشیه کبریات شهپر روح الامین
آینه دار رخت عارض ماه تمام
تکیه گه منبرت پایه چرخ برین
سایه قد تو دید در چمن دلبری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.