دوش مرا گفت عقل از سر رای زرین
کای پسر احباب را بر دو جهان بر گزین
جز دم ایشان مزن جز درِ ایشان مرو
جز دل ایشان مجوی جز رخِ ایشان مبین
بس ز وجود و عدم تا به کی از کیف و کم
خیز برون نه قدم از صفتِ کفر و دین
گر قدم جان نهی در ره اخلاص شان
در قدمت آسمان پست شود چون زمین
عزم فلک باشدت مجلس ایشان طلب
خلد برین بایدت در صف ایشان نشین
جام محبت بگیر از کف ساقی بنوش
اینت شراب طهور در نظر حور عین
در طلب زندگی باز نمایی مگر
از قدح عارفان چشمه ماءِ معین
روی بگردان ز خود راهِ بقا پیش گیر
روی ندارد به حق راهِ بقا جز چنین
جان نزاری فدا در قدم دوستان
در روشِ عشق نیست مرتبه ای بیش از این
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد بانگ خروس مؤذن میخوارگان
صبح نخستین نمود روی به نظارگان
که به کتف برفکند چادر بازارگان
روی به مشرق نهاد خسرو سیارگان
باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان
[...]
عالم جان خاص توست نوبه فرو کوب هین
گوهر دل خاک توست رد مکن ای نازنین
منتظران تواند مانده ترنجی به کف
رخش برون تاز هان، پرده برانداز، هین
کیست ز مردان که نیست تیغ تو را هم نیام؟
[...]
مرد که فردوس دید، کی نگرد خاکدان
و آنک بدریا رسید ، کی طلبد پارگین
مهره نگر، گو مباش افعیِ مردمگزای
نافه طلب، گومباش آهویِ صحرانشین
ای مه رخسار تو مطلع صبح یقین
غاشیه کبریات شهپر روح الامین
آینه دار رخت عارض ماه تمام
تکیه گه منبرت پایه چرخ برین
سایه قد تو دید در چمن دلبری
[...]
عاقل دانا بیاب آیت سحر مبین
چشم خرد باز کن در رخ یارم ببین
مصحف حق روی اوست حبل متین موی اوست
بیخرد و گمره است هر که نداند چنین
کیش من و دین من روز جزا این بود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.