گنجور

 
مشتاق اصفهانی

شکر کز لطف الهی کرد تسخیر جهان

همچو مهر از تیغ عالم‌گیر شاه دین‌پناه

شمع بزم افروز دولت ماه اوج سلطنت

آفتاب برج حشمت سایه لطف‌اله

وارث ملک سلیمان صاحب تخت کیان

ثانی صاحب قرآن شاه جهان طهماسب شاه

نافذالامری که گردون از ازل دارد بگوش

حلقه بهر بندگیش از گوشوار مهر و ماه

شوکت آئینی که گر با پله تمکین او

کوه را سنجی سبکتر آید از یگبرک کاه

معدلت کیشی که در ایام عدل او سزد

کار شبنم زآتش سوزان اگر بیند گیاه

ساخت عالی منظری کز ارتفاعش دور نیست

گرفتد گاه تماشای از سر گردون کلاه

بر فراز بام او هرکس که آید بنگرد

چون مه کنعان زیستی مهر را در قعر چاه

برفراز بامش ار خواهد رساند خویش را

توسن اندیشه از رفتار ماند نیمه راه

گرچه در گامی ز سرعت این سمند تیزرو

از دو عالم بگذرد زانسان که از عینک نگاه

این بلند ایوان کیوان پایه چون اتمام یافت

زاهتمام شاه گردون شوکت و انجم سپاه

کلک مشتاق ازپی تاریخش این مصرع نوشت

دیده بد دور زاین ایوان گردون دستگاه