یک گل بساحت چمن و طرف باغ نیست
کز غیرت عذار تو چون لاله داغ نیست
دارم ز ساغر تهی فقر سر خوشی
مستم ز بادهای که مرا در ایاغ نیست
خون میچکد ز ناله مرغ قفس چرا
خارش اگر بدل ز تمنای باغ نیست
مهر تو پرتوم بدل افکنده خانهام
روشن ز نور شمع و فروغ چراغ نیست
مقصود عالمی تو و در تست آنچه هست
جوید چه رهروی که تو را در سراغ نیست
این درد دیگرم که بکوی غمت مرا
الماس بهر زخم و نمک بهر داغ نیست
تو آتشی و ما ز تو بیتاب چون سپند
از ما تو فارغ و ز تو ما را فراغ نیست
آشفته مغز ما نه همین از شمیم اوست
زان زلف کو کسی که پریشان دماغ نیست
مشتاق رفت از سر کویت ز جوش غیر
صد حیف ازین چن که درو غیر زاغ نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و longing (دلتنگی) نسبت به یک معشوق خاص است. شاعر از زیبایی و سادگی معشوق خود سخن میگوید و به شدت احساس تنهایی و فراق را بیان میکند. او از دردهای ناشی از دوری و نداشتن معشوق شکایت میکند و به عشق و اشتیاقی که نسبت به او دارد اشاره میکند. همچنین، شاعر به این نکته میپردازد که وجود معشوق برای او مانند نور و زندگی است و بدون او احساس نقص و کمبود میکند. این شعر احساساتی عمیق و جستجوی معشوق را به تصویر میکشد، در حالی که در عین حال نشاندهنده عذابهای ناشی از جدایی است.
هوش مصنوعی: هیچ گلی در باغ و چمن وجود ندارد که زیبایی و جذابیت چهرهات را نداشته باشد و مانند لاله، نشانهای از عشق و دلبستگی در دل من نگذارد.
هوش مصنوعی: من از ساغر خالیام و از فقر خوشحالم، زیرا مست بادهای هستم که در دستم نیست.
هوش مصنوعی: مرغ قفس از درد و نالهاش خون میچکد، اما چرا دلش به آرزوی باغ خوش نیست؟
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو مانند یک نور درخشانی است که به خانهام روشنی میبخشد و هیچ نیازی به شمع و چراغ ندارم.
هوش مصنوعی: هدف از وجود تو یک عالم بزرگ است، و در آنچه در جستجوی آنی، باید بدان توجه کنی. پس به یاد داشته باش که هیچ مسافری تو را نمیشناسد و به دنبالت نیست.
هوش مصنوعی: این درد جدیدی که دارم از غم تو، نه به اندازه زخمهای قبلی شدید است و نه به اندازه داغی که پیش از این کشیدهام.
هوش مصنوعی: تو مانند آتشی، و ما مانند گیاه سپند از عشق و شوق به تو بیتاب و ناآرامیم. اما تو از ما بیخبر و فارغی و ما همچنان از تو آرامش و آسایش نداریم.
هوش مصنوعی: آشفته بودن ذهن ما تنها به خاطر نسیم عطر اوست، از زلف اوست که کسی نمیتواند بیاختیار و بیتوجه باقی بماند.
هوش مصنوعی: عاشق با شوق و هیجان از سر كوچهات رفت، اما افسوس که هیچ چیز جز زاغ در آن کوچه نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی داغ عشق یکرگ من چون چراغ نیست
داغی نهاده ام که دگر جای داغ نیست
آشفته دل ز زلف توام با بنفشه گوی
تا ناز کم کند که مرا آن دماغ نیست
امروز با وجود تو یوسف بود عدم
[...]
دیوانه ی ترا هوس گشت باغ نیست
در گلشنم مخوان که مرا این دماغ نیست
همکاسه چون شود بحریفان درد نوش
آنرا که غیر پاره ی دل در ایاغ نیست
می سوزم و رقیب همان خنده می زند
[...]
بی عشق عقل را هنری در دماغ نیست
بد سوزد آن فتیله که از شعله داغ نیست
هرگز فرشته از سر بامش نمی پرد
آن را که مرغ نامه بری در سراغ نیست
طعنم به بی خودی چه زنی محتسب برو
[...]
تا زنده ایم قسمت ما غیر داغ نیست
پروانه نجات به نام چراغ نیست
در زیر آسمان که نفس می کشد به عیش؟
در تنگنای بیضه نسیم فراغ نیست
ناصح ز پنبه کاری داغم به جان رسید
[...]
زلفت بود به کام، دلی را که داغ نیست
در کار شبروان گرهی چون چراغ نیست
هر شب گل چراغ بهار دگر کند
بلبل گمان مبر که ز پروانه داغ نیست
چون غنچه برنیاورد از شرم سر ز جیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.