گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مشتاق اصفهانی

جز جور کار طبع به کین مایل تو نیست

تخمیست دوستی که در آب و گل تو نیست

آن صید افکنی تو که روح‌القدس سزد

در خاک و خون تپد که چرا بسمل تو نیست

گفتی چه جویی از در دل‌ها عبث مرا

کو در جهان دلی که در آن منزل تو نیست

در طاقت آبگینه بخارا نمی‌رسد

ظالم جفا بس است دل ما دل تو نیست

سرگشته روز و شب چو جرس می‌کنم فغان

در وادیی که رهگذر محمل تو نیست

کردم ز مهر قطع نظر ساختم به جور

چند از تو جویم آنچه در آب و گل تو نیست

مشتاق از او توقع مهر و وفا مدار

کین شیوه کار دلبر سنگین‌دل تو نیست