صبح شد ساقی بشو از دیده خواب
می بده واکرد گل بند نقاب
جنت نقد است ساقی می بیار
فصل گل دور قدح عهد شباب
گر تباهی شد گناه موج نیست
روز طوفان کشتی افکندم در آب
تشنه یارب با تف دل چون کند
دشت بیآب و تموز و آفتاب
جان نبردم از نوید وصل او
بود خوش افسانه رفتم بخواب
هم بما رحم آورد آن شعله خو
سوزد آتش را اگر دل بر کباب
از غم دوران دلم خون شد کجاست
غلغل مینا و گلبانگ رباب
ساقیا می ده که بی ما بس دهد
جام سیمین ماه و زرین آفتاب
مطربا سر کن ببانگ چنگ و نی
نقل دارا قصه افراسیاب
ریخت تا از کلک مشتاق این غزل
شاعران شستند دفترها به آب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با اشاره به صبح و بیداری از خواب، به ساقی دستور میدهد که می بیاورد و پردههای غم را کنار بزند. او به زیبایی به فصل گل و جوانی اشاره میکند و میگوید که گناه و تباهی در این ایام مشکلی نیست. شاعر به تشنگی و درد دلش از فراق یار اشاره میکند و از آتش شوق و غم دوران شکایت دارد. در نهایت، او خواستار شراب و موسیقی است و با یادآوری داستانهای کهن، به حال و روز خود میپردازد. در پایان، به روح شاعری اشاره میکند که بر سر شوق و عشق، آثارش را در آب شستهاند.
هوش مصنوعی: صبح شده است، ای ساقی، از خواب بیدار شو و به ما شراب بده. گلها پرده خود را کنار زدهاند.
هوش مصنوعی: بهشت در حال حاضر در دستان ماست، ای ساقی، می بیاور تا در این فصل گل، دور جام، یاد جوانی را زنده کنیم.
هوش مصنوعی: اگر گناه باعث خرابی و مشکلات شد، روزی که طوفان پیش میآید، کشتیام را در آب انداختم.
هوش مصنوعی: تشنهی خدا، با دل ناراحتش چه کند؟ در دشت خشک و بیآب، در گرما و تابش آفتاب.
هوش مصنوعی: من از خبر دیدار او جانم را از دست ندادم، اما داستان شیرین او مرا به خواب برد.
هوش مصنوعی: اگر آن شعلهای که به ما رحم میکند، آتش را بسوزاند، دل ما هم همچون کباب داغ خواهد شد.
هوش مصنوعی: از غم و اندوه روزگار دلم به درد آمده است. کجا میتوان صدای خوش مینای شراب و نغمهی دلنشین رباب را شنید؟
هوش مصنوعی: ای ساقی، مینوشی به ما بده، زیرا بدون ما، جامی از نقره و خورشید زرین زیادی خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای سازنده، با صدای چنگ و نی، داستان دارا و افراسیاب را نقل کن.
هوش مصنوعی: باران اشتیاق باعث شد که شاعران دفترهای شعر خود را بشویند و به زندگی نوین بپردازند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
روشنییْ چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائییْ چشم باب
تاب و نور از روی من میبرد ماه
[...]
آفتاب از روی تو بر دست تاب
خود ازین رویست فخر آفتاب
در سحاب از جود تو آمد اثر
زان بود خیرات عالم در سحاب
زور و تاب خسروان سهم تو بود
[...]
من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب
برخورد آن آب و آنگه میدهد
[...]
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
هیچ میدانی چه میگوید رباب؟
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
پوستیام دور مانده من ز گوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.