به رنگ ذرهام سرگرم مهر عالمافروزی
که ممکن نیست هرگز با کسی آرد به شب روزی
خوشم با ناله گرمی که خیزد از رگ جانم
که دارد نغمه این ساز در عشقت عجب سوزی
تو اسباب طرب کن جمع کز عشق تو ما را بس
دل کالفت فراهم آوری جان غماندوزی
نخواهم نور شمع و پرتو مه بیرخت شبها
کز آه گرم خود دارم چراغ محفلافروزی
محبت این دبستان را بود آن مرشد کامل
که پیر عقل باشد پیش او طفل نوآموزی
به خون دانی چرا در صیدگاه دلبران غلتم
گر از شست نگاهی خورده باشی تیر دلدوزی
ز بیاقبالیم مشتاق خار گلرخان دایم
دریغ از طالع فرخندهای و بخت فیروزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و جذبهاش نسبت به معشوق سخن میگوید. او میگوید که در دنیای عشق، هرگز نمیتواند شب و روز را با کسی به اشتراک بگذارد. نالههای عاشقانهاش سرشار از گرمی و شوق است و این نغمهها در عشق معشوقش سوزنده و زیبا هستند. شاعر از معشوق میخواهد که جمعی را برای شادمانی فراهم کند و به او اشاره میکند که از خواستن نور شمع و روشناییهای دیگر بینیاز است، زیرا عشق و آرزوهایش به او روشنایی میبخشد. همچنین، به مرشد کامل عشق اشاره میکند که در دانش عشق، همواره پیشرفتهتر است. در نهایت، شاعر از بیاقبالی و دشواریهای عاشقانهاش سخن میگوید و حسرت بر بخت خوب و شادکامتری را دارد.
هوش مصنوعی: من به رنگ ذرهای از دنیای هستی سرگرم هستم و در حالی که در این دنیای پرنور به سر میبرم، نمیتوانم با کسی در شب و روز به توافق برسم.
هوش مصنوعی: با نالهای که از دل و جانم برمیخیزد، احساس خوبی دارم و این ناله همانند ساز عشق، شعف و شورغی را در وجودم میزند.
هوش مصنوعی: تو وسایل شادی را فراهم کن، زیرا ما به خاطر عشق تو کافی است که دلمان را شاد کنیم. جانمان در غم است، اما با عشق تو میتوانیم شادابتر زندگی کنیم.
هوش مصنوعی: من به نور شمع و روشنایی ماه نیازی ندارم، زیرا با دلسوختگی و اشکهای خود، شبها را روشن میکنم.
هوش مصنوعی: عشق به این مدرسه از آن بزرگمرد عالم است که فرد باهوش و پختهای در کنار او قرار دارد و فردی تازهکار و ناآزموده در حال یادگیری است.
هوش مصنوعی: چرا در شکارگاه عاشقها غرق شوم، وقتی ممکن است چشمی از جانب تو بر من افتاده باشد و با تیر عشق به قلبم نشانه رفته باشد؟
هوش مصنوعی: ما به خاطر بدبیاری خود، همیشه به زیباییهای دلانگیز افراد (گلرخان) حسرت میخوریم و افسوس میخوریم که چرا بخت خوبی نداریم و طالعمان خوشیمن نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به پیروزی شدی شاها که بازآیی به پیروزی
سر هرکس تو افرازی دل هرکس تو افروزی
امیران چون شب تارند و تو ماننده روزی
نگردد از تو هرگز دور بهروزی و پیروزی
به رسم خسروان باشی و کین راستان توزی
[...]
هوس پخته ست این پروانه بهر خویشتن سوزی
بیا و خانه روشن کن ز بهر مجلس افروزی
چه آتش می زنی زینسانم، ای دور از تو چشم بد
دل و جان است آخر نی سپند است این که می سوزی
گر از بی مهری چشمت گله کردم بنامیزد
[...]
ز سودای رخ و زلفش، غمی دارم شبانروزی
مرا صبح وصال او، نمیگردد شبی روزی
نسیم صبح پیغامی به خورشیدی رسان از ما
که با یاد جمال او، شب ما میکند روزی
بجز از سایه سروش، مبادم هیچ سرسبزی!
[...]
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
[...]
وصالت عمر جاوید است و بخت سعد و فیروزی
مبارک صبح و شام آن، که شد وصل تواش روزی
بیا ای رشک ماه و خور! شبی با ما به روز آور
که داد اندیشه زلفت شبم را صورت روزی
مکن دعوت به شبخیزی و تسبیح، ای خرد ما را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.