ای که میجویی به خوبی همچو لیلی دلبری
حال مجنون ناید ار لیلی نباشد دیگری
چون ندادت عشق از اول چشم یعقوبی چه سود
گر ببینی صدره از یوسف بحسن افزونتری
گر نگشتی صید شوخی زاهل دل خود را مخوان
نیست دل آندل که گرد او نگردد دلبری
زوشراری بس ترا داری گر استعداد عشق
میتواند زد بچندین خرمن آتش اخگری
در دل سخت تو این نیش ار نگردد کارگر
نیست جرم غمزه خوبان گر از حق نگذری
قطره خونی گشودن از رگ خارا بسعی
تیشه فولاد نتواند چه جای نشتری
گر ترا مشتاق باشد دیده جوهرشناس
در کفت خواهد فتاد آخر گرامیگوهری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به جستجوی عشق و زیبایی میپردازد و نظیر لیلی و مجنون را مطرح میکند. او میگوید که اگر هیچ عشقی وجود نداشته باشد، مانند مجنون که بدون لیلی بیمعناست، دل آدمی به درد میآید. او به مخاطب هشدار میدهد که اگر عشق واقعی را تجربه نکرده باشد، هیچ زیبایی نمیتواند او را راضی کند. او همچنین تأکید میکند که عشق اگرچه دشوار و پرخطر است، ولی ارزشش را دارد و نمیتوان از زیباییها و فریبندگیهای دنیای عشق غافل شد. شاعر در نهایت به این نکته اشاره میکند که عشق حقیقی میتواند حتی از سختترین دلها هم عبور کند و تاثیری عمیق بگذارد.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال زیبایی و محبت هستی، بدان که مانند مجنون نمیتوانی حال و روز خوشی داشته باشی اگر لیلی دیگری وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر عشق را از ابتدا به تو ندادهاند، چه فایده دارد اگر زیباییهای یوسف را ببینی؟ چون در این صورت، تو حتی چشم یعقوب را هم نخواهی داشت تا او را بخواهی.
هوش مصنوعی: اگر به دام عشق نیفتی، خود را در دل آدمی به حساب نیاور. دل آن کسی نیست که گرد عشق ورزیدن او بچرخد.
هوش مصنوعی: اگر از حرص و طمع رنج نمیبری، پس باید بدانید که عشق میتواند به شدت آتشینی که در دل دارید، شعلهور شود.
هوش مصنوعی: اگر در دل تو این نیش و زخم تاثیر نگذارد، دیگر کاری از دست کسی برنمیآید. خطای زیباییهای دنیا نمیتواند تو را از حق و حقیقت دور کند.
هوش مصنوعی: آبستنی از رگ سختی که قطره خونی از آن برود، با تیشه فولادی هم نمیشود. چه برسد به اینکه بخواهد با نشتری این کار را انجام دهد.
هوش مصنوعی: اگر چشمی به زیباییها علاقهمند باشد، در نهایت به جواهر ارزشمندی که در دست دارد میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جهان را دیدن تو فال مشتری
کیست آن کو نیست فال مشتری را مشتری
گر ز عنبر بر سمن عمدا تو افکندی زره
آن زره که کاشته است از غالیه بر ششتری
آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار
[...]
ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری
تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری
از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ
وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری
زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت
[...]
ای شکنج زلف جانان بر پرند ششتری
سایبان آفتابی یا نقاب مشتری
توده توده مشک داری ریخته بر پرنیان
حلقه حلقه زلف داری بافته بر ششتری
گاه بر گلنار تازه شاخهای سنبلی
[...]
ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری
آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری
داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب
داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری
از سر زلف سیه با حلقههای سنبلی
[...]
ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری
هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری
آفتاب معنی از سایت بر آید در جهان
زان که از هر معنیی چون آفتاب خاوری
زهره مزهر بر تو سازد کز عطارد حاصلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.