پایی به پای دشتنوردم نمیرسد
گردی به گرد بادیهگردم نمیرسد
حال مرا شنید و نپردازدم به حال
دردم به او رسید و به دردم نمیرسد
داند مریض خویشم و آسوده خوانَدَم
من در گمان اینکه به دردم نمیرسد
باد خزان گلشن خویشم جدا ز تو
آفت به باغی از دم سردم نمیرسد
خون گریم از غم تو و داغم که هیچ رنگ
از اشک سرخ بر رخ زردم نمیرسد
مشتاق درد نامه عشاق خواندهام
افسانهای به قصه دردم نمیرسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاک ار شوم به کوی تو گردم نمیرسد
دردی ز دوری تو به دردم نمیرسد
این درد دیگر است که جانم به لب رسید
از درد یار و یار به دردم نمیرسد
برگ خزان رسیده باغ محبتم
[...]
فریاد من بچرخ نه هر دم نمی رسد
عیسی دمی چه سود بدردم نمی رسد
دردم ز کار برد ازین پس زمن مرنج
گر ناله ام بگوش تو هر دم نمی رسد
تا در ره تو خاک شدم مشگ ناب را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.