گنجور

 
طبیب اصفهانی

فریاد من به چرخ نه هردم نمی‌رسد

عیسی‌دمی چه سود به دردم نمی‌رسد

دردم ز کار برد ازین پس ز من مرنج

گر ناله‌ام به گوش تو هردم نمی‌رسد

تا در ره تو خاک شدم مشک ناب را

گر توتیا کنند به گردم نمی‌رسد

هرچند تندسِیر بود سیل نوبهار

اما به اشک بادیه گردم نمی‌رسد

دیدم شکسته رنگی گل‌های این چمن

رنگ گلی به گونه زردم نمی‌رسد

شادم که هست گرچه بسی دردمند عشق

درد کسی طبیب به دردم نمی‌رسد