زان آستان که قبلهٔ ارباب دولت است
محرومی من از عدم قابلیت است
چشمم ز عین بیبصری مانده بینصیب
زان خاک در که سرمهٔ اهل بصیرت است
رویم که نیست بر کف پایش به صد نیاز
از انفعال بر سر زانوی خجلت است
دوشم که نیست غاشیه کش در رکاب تو
آزرده از گرانی بار مذلت است
دستم که نیست پیش تو بر سینه صبح و شام
کوته ز جیب عیش و گریبان راحت است
پایم ازین گنه که نه جاری به راه توست
مستوجب سلاسل قهر و سیاست است
گر دور چرخ مانعم از پای بوس توست
در روزگار باعث تاخیر صحبت است
بر من جفاست ورنه سلیمان عهد را
در انجمن نصیحت موری چه حاجت است
مِن بعد روی محتشم از هیچ رو مباد
دور از درت که گفته ارباب همت است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از حس محرومیت و ناکامیاش در نزدیکی به معشوق و مقام والای او سخن میگوید. او به معضلاتی چون کمبود قابلیتها و ناتوانی در دستیابی به عشق و علوّ مقام اشاره میکند. احساس خجالت و بار ذلت نیز در اشعار دیده میشود که ناشی از فاصلهاش از محبوب است. شاعر به چالشهای درونی خود و ناتوانیهایش اشاره کرده و بر این موضوع تأکید میکند که دوری از محبوب و درک نکردن حقیقت، عامل اصلی رنج اوست. نهایتاً، او از این میگوید که از دوری و ناخوشی بینصیب مانده و نمیخواهد از درگاه محبوب دور بماند.
هوش مصنوعی: از آن درگاهی که محل توجه اربابان قدرت است، من به دلیل عدم شایستگی خود، محرومم.
هوش مصنوعی: چشمانم از نداشتن بینایی در بینصیب مانده و از آن خاکی که فرزندان دانایی در آن سرمه میسازند، محروم شدهام.
هوش مصنوعی: من به او روی میآورم، ولی از روی نیاز و درماندگی. خجالت و شرم باعث شده است که سر بر زانویش بگذارم و احساس ناباوری کنم.
هوش مصنوعی: شب گذشته کسی را در کنار شما ندیدم که بار سنگین ذلت را به دوش بکشاند و از تحمل آن ناراحت باشد.
هوش مصنوعی: دست من به چیزی نمیرسد، اما شب و روز با آرامش خاطر، در دل شادکامی و راحتی زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: به خاطر این گناه که قدمهایم در راه تو نیست، سزاوار زنجیرهای خشم و سیاست هستم.
هوش مصنوعی: اگر دوری از چرخ روزگار مانع از آن است که تو را بخوام و پای تو را ببوسم، در این صورت خود همین روزگار باعث شده که صحبتهایمان به تأخیر بیفتد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم آن را به زبان ساده بگویم، میتوانم بگویم: اگرچه من تجربههای تلخی دارم، اما نمیدانم چرا در جمع نصیحت کردن کسی مانند موری به قول سلیمان نیاز است.
هوش مصنوعی: پس از آنکه چهرهی باوقار تو را دیدم، آرزو دارم هرگز از درگاهت دور نشوم، چرا که این درخواست، خواستهی بزرگانی است که همت والایی دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر من چرا وساوس شیطان به قوت است
زیرا که عقل در رهر عشاق علت است
گر بر تو نیست ظاهر و روشن نمی شود
تعیین این مقاسمه از بدو فطرت است
گرچه عنایت از طرف اکتساب نیست
[...]
ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است
مقراض توبه تو چو لای شهادت است
هستی تو آن نظام که نون خطاب تو
محراب راست کرده برای عبادت است
دید آنکه طلعت تو و بیداریش نبود
[...]
چشم و چراغ شرع که ذات منورت
از پای تا به سر همه عین سعادت است
قاضی هفت کشور پیروزه رنگ را
از بندگی تو نظر استفادت است
فعل تو سال و مه همه خیرست و مردمی
[...]
بر خوان حسن تو نمی از ملاحت است
ما را از او نصیب نمک بر جراحت است
ساقی بیار راح که راحت دهد به روح
کز راح روح من همه از رنج راحت است
از تشنگی حلال نمیدانم از حرام
[...]
ساقی بیا و باده ده اکنون که فرصت است
مطرب بزن ترانه که فرصت غنیمت است
چشمم به روی شاهد و گوشم به بانگ چنگ
ای پندگو برو که نه جای نصیحت است
جان مرا ز مرهم راحت نشان مپرس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.