گنجور

 
محتشم کاشانی

بر در درج قفل زدم یک چندی

عاقبت داد گشادش بت شکر خندی

سخت از ذوق گرفتاری من می‌کوشد

دست و بازوی کمندافکن وحشی بندی

لطفِ ممتاز کن آماده که آمد بر در

بی‌نیاز از تو جهانی به تو حاجتمندی

تا به نزدیک‌ترین وعدهٔ وصلت برسم

از خدا می‌طلبم عمر ابد پیوندی

اگر از مادر دوران همه یوسف زاید

ننشیند چو تو بر دامن او فرزندی

مژده ای درد که در دام تو افتاد آخر

نامقید به دوائی، به الم خورسندی

دارم از مرغ شب‌آویز دلی نالان‌تر

من که دارم ز دل آویز کمندی، بندی

دگر امشب چه نظر دیده، ندانم که به من

می‌کند لطف ولی لطف غضب مانندی

بهر نادیدن آن رو گه و بی‌گه ناصح

می‌دهد پندم و آن گه چه مؤثر پندی

هست دشنام پیاپی ز لب شیرینش

شربتی غیر مکرر، ز مکرر قندی

محتشم عشوهٔ طاقت شکن ساقی بزم

اگر اینست دگر می‌شکنم سوگندی

 
 
 
همام تبریزی

بر دل از زلف چو زنجیر تو دارم بندی

نه چنان بند که آن را بگشاید پندی

من نه آنم که از این قید خلاصی یابم

که فتوح است مرا بند چنین دلبندی

نه چنان جان به سر زلف تو پیوست که باز

[...]

جهان ملک خاتون

تا کی ای دیده دل اندر رخ جانان بندی

مدّتی با غم زلف مهی اندر بندی

بس جفا می رود اندر غم هجران بر من

تا کی ای جان ستم و جور به ما بپسندی

نقش رویت نرود هرگزم از دیده جان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
جامی

هر که ایمان تو را کندن و پیوستن گفت

باید آن قول پسندیده ازو بپسندی

حاصل معنی آن کندن و پیوستن چیست؟

یعنی از خلق کنی دل، به خدا پیوندی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه