نیست امروز شکست دلم از چشم پرآب
دایم این خانه خرابست ازین خانه خراب
رعشهٔ نخل وجودم نگذارد که به چشم
آشیان گرم کند طایر وحشی وش خواب
چو پر آشوب سواری که به شادی نرسید
فتنه را پا به زمین چون تو نهی پا برکاب
خواه چون شمع بسوزان همه را خواه بکش
که خطای تو ثوابست و گناه تو ثواب
تا خجالت ز سگانت نبرم بعد از قتل
استخوانم به بیابان عدم کن پرتاب
کر به جرم نگهی بیگنهی سوختنی است
بیش ازین نیز مسوزش که کبابست کباب
محتشم بر در عزلت زن و از سر واکن
صحبت اهل نصیحت که عذابست عذاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و شکست دل خود سخن میگوید و به وضعیت ناامیدکننده زندگیاش اشاره میکند. او احساس میکند که وجودش در حال فروپاشی است و تلاشش برای آرامش و خوشبختی بینتیجه مانده است. همچنین به تضاد بین شادی و ناامیدی پرداخته و به این نکته اشاره میکند که ممکن است در وضعیتی که به اوضاعش بیتوجهی میشود، مرتکب گناه شود یا از دیگران آسیب ببیند. در نهایت، شاعر از مشورت با کسانی که نصیحت میکنند پرهیز میکند، زیرا آن را عذابآور میداند.
هوش مصنوعی: امروز دیگر دلم جریحهدار و شکسته نیست؛ چشمان همیشه اشکبارم باعث این خرابی خانه شده است. این خانه، از این ویرانی به حال خود نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: وجود نخلسان من لرزشی دارد که به پرندهٔ وحشی نمیگذارد در آشیانهام قرار بگیرد و خواب آرام ببیند.
هوش مصنوعی: شخصی که در شرایط پرتنش و آشوب به هدف خود نرسیده، همانند سواری است که نتوانسته به شادی و آرامش برسد. اگر در چنین وضعیتی پای خود را بر زمین بگذاری و با اطمینان به جلو بروی، به تحول و تغییر اوضاع کمک خواهی کرد.
هوش مصنوعی: هر طور که بخواهی رفتار کن، چه به خاطر دیگران خود را در معرض خطر بسوزانی یا آنها را نابود کنی؛ زیرا هر اشتباهی که انجام دهی، به نوعی نیکو شمرده میشود و همه آسیبها و گناهان تو جایی برای ثواب دارند.
هوش مصنوعی: تا بعد از مرگم، خجالت و شرمندگی را از سگهایم احساس نکنم، استخوانم را به بیابان خالی و عدم پرتاب کن.
هوش مصنوعی: شخصی که به خاطر نگاه نادرست و بیگناهش دچار عذاب و حریق شده، نباید بیشتر از این بسوزد، زیرا او در حال حاضر به اندازهای دچار سوختگی و درد شده که حالش شبیه کباب سوخته است.
هوش مصنوعی: محتشم، باید در تنهایی خود را پنهان کنی و از گفتگو با افراد نصیحتگر بپرهیزی، زیرا این صحبتها میتواند به عذابی سخت منجر شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزه از خیمه ما دوش همی شد بشتاب
عید فرخنده فراز آمد با جام شراب
قوم را گفتم چونید شمایان به نبید
همه گفتند صوابست صوابست صواب
چه توان کرد اگر روزه زما روی بتافت
[...]
ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب
وز غم غربت از سرْت بپرّید غراب
گرد غربت نشود شسته ز دیدار غریب
گرچه هر روز سر و روی بشوید به گلاب
هر درختی که ز جایش به دگر جای برند
[...]
باغ معشوقه بد و عاشق او بوده سحاب
خفته معشوقه و عاشق شده مهجور و مصاب
عاشق از غربت باز آمده با چشم پرآب
دوستگان را با سرشک مژه برکرد از خواب
نبود صعبتر از هجر بتان هیچ عذاب
که شب و روز جدا دارد از من خور و خواب
اندرین گیتی کس یاد نکردی ز گنه
گر بدان گیتی چون هجر بدی هیچ عذاب
تا غم فرقت آن ماه بمن باز نخورد
[...]
روز برف است بیایید و بیارید شراب
تا بنوشیم به شکرانه ی این فتح الباب
میر مجلس بنشین گو و به ساقی فرمای
تا سبک رطل گران پیش من آرد به شتاب
در چنین روز و جوارِ درِ نوروزِ شریف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.