نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب
که به مستی دل مرغان حرم کرده کباب
کار بر مرغ دلم در کف طفلی شده است
آن چنان تنگ که گلشن بودش چنگ عقاب
شاهد عشق حریفیست که گر یابد دست
میکند دست به خون ملکالموت خضاب
چهرهٔ هجر به خواب آید اگر عاشق را
کشدش خوف به مهد اجل از بستر خواب
لرزه بر دست نسیم افتد اگر برگیرد
به سر انگشت خیال از رخ او طرف نقاب
تو که داری سر شاهنشهی کشور دل
فکر ملک دل ما کن که خرابست خراب
محتشم را دم آبی چو ز تیغت دادی
دم دیگر به چشانش که ثوابست ثواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و دردناک عشق و جدایی اشاره دارد. شاعر از غم و اندوهی صحبت میکند که ناشی از عشق به معشوق است و توصیف میکند چگونه دلش به خاطر این عشق رنج میکشد. او به تصاویری از مرغان، گلشن و عقاب اشاره میکند که نشاندهنده درد ناشی از جدایی و حسرت بر معشوق است. همچنین به نگرانی از نزدیک شدن به مرگ و هجران اشاره میکند. شاعر در نهایت از مخاطب میخواهد که به وضعیت دلش توجه کند و به عشق و آرمانش اهمیت دهد.
هوش مصنوعی: پسری غیرمسلمان خون دلم را مانند آب نوشید، در حالی که در مستیاش دل پرندگان حرم را به کباب تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: کار دل من به دست کودکی افتاده است، به طوریکه آن قدر محدود شده که باغی که شایستهاش بود، حالا زیر چنگال عقاب قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: معنای این بیت این است که معشوق و محبوب کسی است که اگر به او دست پیدا کند، به قدری ذهنت را درگیر و شورانگیز میکند که حتی میتواند به مرگ و رویارویی با آن نیز بیاعتنا باشد. این عشق میتواند به انسان قدرتی بدهد که از تمامی موانع و خطرها بگذرد.
هوش مصنوعی: اگر عشق راستین وجود داشته باشد، چهرهٔ محبوب حتی در خواب هم به دل عاشق میآید و اگر ترسی از پایان زندگی وجود داشته باشد، آن را به بستر خواب میبرد.
هوش مصنوعی: اگر نسیم بخواهد به آرامی پردهای را از چهرهی او کنار بزند، دستش به شدت میلرزد.
هوش مصنوعی: ای کسی که مقام و جایگاه والایی در دلها داری، به وضعیت دل ما هم توجهی کن که انقدر خراب و بیخبر است.
هوش مصنوعی: محتشم را به هنگام مرگ، وقتی که از تیغ تو دم میزند، لحظهای دیگر به او بنوشان که این کار پاداش و اجر دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزه از خیمه ما دوش همی شد بشتاب
عید فرخنده فراز آمد با جام شراب
قوم را گفتم چونید شمایان به نبید
همه گفتند صوابست صوابست صواب
چه توان کرد اگر روزه زما روی بتافت
[...]
ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب
وز غم غربت از سرْت بپرّید غراب
گرد غربت نشود شسته ز دیدار غریب
گرچه هر روز سر و روی بشوید به گلاب
هر درختی که ز جایش به دگر جای برند
[...]
باغ معشوقه بد و عاشق او بوده سحاب
خفته معشوقه و عاشق شده مهجور و مصاب
عاشق از غربت باز آمده با چشم پرآب
دوستگان را با سرشک مژه برکرد از خواب
نبود صعبتر از هجر بتان هیچ عذاب
که شب و روز جدا دارد از من خور و خواب
اندرین گیتی کس یاد نکردی ز گنه
گر بدان گیتی چون هجر بدی هیچ عذاب
تا غم فرقت آن ماه بمن باز نخورد
[...]
روز برف است بیایید و بیارید شراب
تا بنوشیم به شکرانه ی این فتح الباب
میر مجلس بنشین گو و به ساقی فرمای
تا سبک رطل گران پیش من آرد به شتاب
در چنین روز و جوارِ درِ نوروزِ شریف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.