تا بر سپهر از زر انجم بود نشان
دست در نثار تو بادا درم فشان
این که در ترقی کار تو بس که هست
ذات تو را بهر سر مو صد نشان ز شان
بر صاف سلسبیل کشان طعنه میزنند
از دردجرعه کرمت چاشنی چشان
عدلت ز عدل کسری و کی میبرد سبق
به ذلت ز بذل حاتم طی میدهد نشان
نطق سفیه گفت تو را بارگه نشین
دل بر دهن زدش که بگو پادشه نشان
از زر فشانی تو ره درگهت شده
ممتاز بر زمین چو بر افلاک کهکشان
زان عهد یاد باد که بیباده محتشم
میشد خوشان ز خوش دلی خدمت خوشان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که درباره عظمت و مقام یک شخص صحبت میکند. شاعر به زیبایی و اینکه شخص مذکور دارای نشانههایی از بزرگی و مقام است، اشاره میکند. او میگوید که این شخص نسبت به دیگران برتری دارد و حتی کارهای او درخور توجه و متمایز است. شاعر همچنین به نعمتهای او و محبتهایش اشاره میکند و تأکید میکند که عدالت او برتر از عدالتهای معروف دیگران است. در نهایت، شاعر با ذکر یاد ایامی که در آنها بینوشیدنی هم دلها شاد بودهاند، به ارزش دوستی و محبت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در آسمان ستارهها مانند زر، نشان از وجود تو باشد، دست من به عنوان نثار تو، در پول و ثروت پخش خواهد شد.
هوش مصنوعی: این به این معناست که پیشرفت و موفقیت تو بستگی دارد به ویژگیهای ذاتی و تواناییهای طبیعیات، که این ویژگیها به اندازهای مهم و بارز هستند که میتوانند راه را برای تو هموار کنند.
هوش مصنوعی: آنها از روی تلخی درد و رنج، به نوشیدنیهای شیرین و زلال اشاره میکنند و به نوعی به آن طعنه میزنند. در واقع، از لذت و خوشی میگویند در حالی که خودشان رنج میبرند.
هوش مصنوعی: عدل و انصاف تو از عدل کسری بیشتر است و هیچگاه نمیتوان به ذلت و خوار شدن به خاطر بخشش حاتم طی رسید.
هوش مصنوعی: سخن احمقانهای از تو شنید که به او گفتند در حضور پادشاه سخن بگو و دلش به تنگ آمد و خواست که چیزی بگوید.
هوش مصنوعی: از طلاکاری و زیبایی تو، راه رسیدن به بارگاهت در زمین، همانند کهکشان در آسمان، خاص و ممتاز شده است.
هوش مصنوعی: یاد آن زمان بخیر که حتی بدون شراب، انسانهای باوقار و شاداب با نیکدلی و مهربانی در کنار یکدیگر بودند و به خدمت یکدیگر میپرداختند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاگرددست تست،از آن ابر دُر فشان
آنجارودکه دست تواو را دهد نشان
آن کیست ای خدای؟ کاز این دام ِ خامُشان
ما را همیکَشد به سویِ خود کشان کشان
ای آنکه میکَشی تو گریبان ِ جان ِ ما
از جمع ِ سرکشان بهسویِ جمع ِ سرخوشان
بگرفته گوش ِ ما و بسوزیده هوش ِ ما
[...]
ای خاک نعل توسن تو تاج سرکشان
دیوانه جمال تو خیل پریوشان
خواهند سرو و گل که به راهت شوند خاک
روی که گشت باغ روی مست و سرخوشان
دی می شدی سواره و من بوسه می زدم
[...]
رندی که پا برون نهد از دیر سرخوشان
هست از علوشان برهش فرق سرکشان
مجنون وشان وصل کجا زانکه پا نهند
با صد هراس و بیم به کوی پریوشان
خوش آنکه شد ز دنی و عقبی به میکده
[...]
خواهی که عاشقانه سماعت کند خوشان
جانرا بر آستین نه و بر دوست برفشان
صحبت خوشست و ناخوشم از غیر می کجاست
تا کم کنند درد سر خویش ناخوشان
تا کی عذاب جان کشم از زاهدان خشک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.