گنجور

 
محتشم کاشانی

ای روی تو از می ارغوان رنگ

دارد سمنت ز ارغوان رنگ

در دور خط تو می‌نماید

آیینهٔ آفتاب در زنگ

در سلسلهٔ تو همچون مجنون

صد خسرو بی‌کلاه و اورنگ

خواهم شومت دچار اما

در خواب که در برت کشم تنگ

از غمزهٔ پر فن تو پیداست

کیفیت صلح و صورت جنگ

صد رنگ فسون در آن دو چشمست

در هر رنگی هزار نیرنگ

این دل که تو داری ای غلط مهر

نرم است چو موم و سخت چون سنگ

دل میشنواندم در آن زلف

نالیدن طایر شب آهنگ

ای گل برهی مرو که خاری

در دامن عصمتت زند چنگ

یک لحظه به غیر اگر بیائی

بگریزی ازو هزار فرسنگ

در پای فتادنم ز کویت

عذریست چو عذر محتشم لنگ