چو غافل از اجل صیدی سوی صیاد میآید
نخستین رفتن خویشم در آن کو یاد میآید
من پا بسته روز وعدهات آن مضطرب صیدم
که خود را میکشم در قید تا صیاد میآید
اگر دیگر مخاطب نیستم پیشش چرا قاصد
جواب نامهام میآرد و ناشاد میآید
به خون ریز من مسکین چو فرمان دادهای باری
وصیت میکن از من گوش تا جلاد میآید
بتان را هست جانب داری پنهان که خسرو را
به آن غالب حریفی رشک بر فرهاد میآید
دلیل اتحاد این بس که خون میرانداز مجنون
به دست لیلی آن نیشی که از فساد میآید
دل خامش زبانم کرده فرقت نامهای انشا
که هرگه مینویسم خامه در فریاد میآید
ببین ای پند گوآه من و بر مجمع دیگر
چراغ خویش روشن کن که اینجا باد میآید
چنان میآید از دل آه سرد محتشم سوزان
که پنداری ز راه کوره حداد میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا باز از طریق ساقی خود یاد میآید
غم دیرینه بازم در دل ناشاد میآید
از این سو میرسد هجرش کشیده تیغ در کشتن
وز آن سو بختم از بهر مبارکباد میآید
بسوز، ای عاشق خسته که آن بیمهر میآید
[...]
فراوشم شود چندان کز او بیداد میآید
ولی فریاد از آن ساعت که یکیک یاد میآید
ملامت بین که هر سنگی که جست از تیشهٔ فرهاد
هوا میگیرد و هم بر سر فرهاد میآید
نه تنها آشنا، بیگانه را هم میخراشد دل
[...]
غمی، کز درد عشقت، بر دل ناشاد میآید
اگر با کوه گویم، سنگ در فریاد میآید
دلم، روزی که طرح عشق میانداخت، دانستم
که: گر سازم بنای صبر بی بنیاد میآید
نمیدانم چه بیرحمیست آن سلطان خوبان را
[...]
به مرگ کوه کن کزوی المها یاد میآید
هنوز از کوه تا دم میزنی فریاد میآید
همانا در کمال عشق نقصی بود مجنون را
که نامش بر زبانها کمتر از فرهاد میآید
بد من گر به گوشت خوش نمیآید چه سراست این
[...]
ز شهر دل به گوشم هر نفس فریاد می آید
که اینک لشگر غم خوش به استعداد می آید
اگر شیرین عنان را گرم سازد، بنگرد خسرو
که گلگون جانب او ، یا بر فرهاد می آید
دلم در دام آن صیاد مستغنی است و می ترسم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.