عاشقان نرد محبت چو به دلبر بازند
شرط عشق است که اول دل و دین دربازند
آن چه جان دو جهان افکند آسان بگرو
نرد شوخی است که خوبان سمنبر بازند
ز دیاری که ز یاد از همه میباید باخت
حکم ناز است که طایفه کمتر بازند
بر سر داد محبت که حسابی دگرست
بیحسابست که تا سر بود افسر بازند
نرد دعویست که چون عرصه شود تنگ آنجا
سروران افسر و بیپا و سران سر بازند
بندی شش جهتم فرد چو آن مهرهٔ نرد
کش جدا در عقب عقده ششدر بازند
هست در عشق قماری که حرج نیست در آن
گرچه بر روی مصلای پیامبر بازند
محتشم نرد ملاقات بتان باعشاق
هست خوش خاصه کز افراط مکرر بازند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.