تنی زلالوش آن سرو گل قبا دارد
که موج از اثر جنبش صبا دارد
شب آمد و سخن از کید مدعی میگفت
ازین سخن دگر آیا چه مدعا دارد
رقیب جان برد از هجر و بر خورد ز وصال
من از فراق بمیرم خدا روا دارد
ز حال آن بت بیگانه وش خبر پرسید
که باد میوزد و بوی آشنا دارد
رکاب خشم برای که کرده باز گران
تحملت که عنان کرشمهها دارد
فتاده بس که حدیث من و تو در افواه
بهر که مینگرم گفتگوی ما دارد
به محتشم تو مزن طعنه گر ندارد هیچ
اگرچه هیچ ندارد نه خود تو را دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مها به دل نظری کن که دل تو را دارد
به روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد
ز شادی و ز فرح در جهان نمیگنجد
دلی که چون تو دلارام خوش لقا دارد
ز آفتاب تو آن را که پشت گرم شود
[...]
خدایگان جهان رکن دین عمیدالملک
توئی که چرخ به جاه تو التجا دارد
قضا به هرچه اشارت کنی مطیع شود
قدر به هرچه رضا باشدت رضا دارد
کسیکه پرتو رای تو در ضمیر آرد
[...]
بساط زرکش شاهی چه نقش ما دارد
تن برهنه ما نقش بوریا دارد
بکش ز نطع امل پاکزین عمل عیسی
ز گرد بالش خورشید متکا دارد
به دست راحت اقبال دهر غره مشو
[...]
دل شکسته ما گنجی از وفا دارد
بخر شکسته ما را که سودها دارد
مکن کناره ز عاشق اگرچه درویش است
که پرتو نظرش فیض کیمیا دارد
جفا و خشم تو ما را وفا و مهر افزود
[...]
زهی جمال و ملاحت که یار ما دارد
هزار عشوه و ناز و کرشمه ها دارد
بنور طلعت خوبش چه دل که حیرانست
بدام زلف چه جانها که مبتلا دارد
جمال بیحد و مهر و وفای بی غایت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.