گنجور

 
محیط قمی

به ماند بر سریر کامرانی

شهنشاه مظفر جاودانی

خدیو دادگستر ناصرالدین

شرف افزای دیهیم کیانی

جهانداری که زد بر خوان احسان

جهانی را صلای میهمانی

به نام وی به فیروزی و اقبال

برآمد سکه ی صاحب قرانی

زآغاز جهانبانی قاجار

چو یک صد سال شد با کامرانی

به فرخ روزگارش تازه گردید

جهان پیر را عهد جوانی

اساس ظلم و کین را داد بر باد

بنای معدلت را گشت بانی

کف بخشنده اش ابر است گر ابر

نماید جاودان گوهر فشانی

همایون رأی شه را خواندمی مهر

نبودی گر فروغ مهر فانی

پی کسب شرف بر آستانش

کند بهرام هرشب پاسبانی

چنین شاهنشه عالی همم را

نشاید خواند ذوالقرنین ثانی

سکندر گر بدی در روزگارش

ز وی آموختی کشور ستانی

بود در فیض بخشی خاک راهش

بسی خوشتر زآب زندگانی

ملک ظلّ خداوند است و وصفش

بود بیرون زحدّ نکته دانی

توانی گر سپس ذات بی چون

ثنای داور دوران توانی

جهان تا پایدی پیوسته بادا

به کام شاه، دور آسمانی

نهال دولت فرخنده ی وی

نگردد رنجه از باد خزانی

قرون بی شُمَر بر تخت شاهی

به پاید با نشاط و شادمانی

به جو تاریخ قرن ناصری را

«محیطا» بیت مقطع را چو خوانی

به نام شاه عادل آمده نیک

همایون سکه ی صاحب قرانی