لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
غروی اصفهانی

اگر به شرط مروت وفا توانی کرد

گذر به صفۀ اهل صفا توانی کرد

به همت ار بروی برتر از نشیمن خاک

به زیر سایه هزاران هما توانی کرد

به جد و جهد چه عنقا برو به قلۀ قاف

اگر که حوصلۀ آن قضا توانی کرد

شهود جلوۀ جانان ترا نصیب شود

اگر زجاجۀ جان را جلا توانی کرد

به گنج معرفت و دولت بقا برسی

اگر تحمل فقر و فنا توانی کرد

به شاهباز حقیقت گهی تو ره ببری

که باز آز و هوا را رها توانی کرد

اگر به گلشن دیدار او رهی یابی

ز شور عشق چه دستان نوا توانی کرد

شمیم طرۀ او گر ترا رسد به مشام

فتوحها چه نسیم صبا توانی کرد

دو دیده بر هم و چشم دلی فراهم کن

به یک نظارۀ او کیما توانی کرد

به شاهراه طریقت چه رهسپار شوی

ز گرد راه بسی توتیا توانی کرد

بدر اشک و عقیق سرشک روی بشوی

که تا به همت پاکان دعا توانی کرد

چه حلقه بر در او باش مفتقر همه عمر

که درد خویش ازین در دوا توانی کرد

 
 
 
مولانا

اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد

نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد

اگر به آب ریاضت برآوری غسلی

همه کدورت دل را صفا توانی کرد

ز منزل هوسات ار دو گام پیش نهی

[...]

صائب تبریزی

اگر وطن به مقام رضا توانی کرد

غبار حادثه را توتیا توانی کرد

جهان ناخوش اگر صد کدورت آرد پیش

ز وقت خوش همه را باصفا توانی کرد

ز سایه تو زمین آفتاب پوش شود

[...]

اقبال لاهوری

درون لاله گذر چون صبا توانی کرد

بیک نفس گره غنچه وا توانی کرد

حیات چیست جهان را اسیر جان کردن

تو خود اسیر جهانی کجا توانی کرد

مقدر است که مسجود مهر و مه باشی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه