سر غنچه در گریبان، دل لاله داغ دارد
ز نوا و شور قمری که به باغ و راغ دارد
عجب از دل تو جانا که به حال ما نسوزد
چه دلیست خام کز سوختهای فراغ دارد
تو قرین یاری از سوختگان خبر نداری
دل بیغم از دل غمزده کی سراغ دارد
دلم از غم تو تاریکتر از شب فراق است
به دو دیده در رهت منتظر و چراغ دارد
ز گل رخ تو تا بلبل نطق من جدا شد
نه سر غزلسرایی نه هوای باغ دارد
شرری مرا به جان است که در بیان نگنجد
چه کند رسول دل معذرت از بلاغ دارد
خیر درون ما را ز لبان تشنگان جو
نه از آنکه از می ناب به کف ایاغ دارد
که برد تمتع از منطق طوطی شکرخا
که همی ز ابلهی گوش به سوی زاغ دارد
تو پری اگر دمی از در مفتقر درآیی
بگریزد از تو آن دیو که در دماغ دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی درد و غم عشق و جدایی است. شاعر از حالت دلتنگی و سوختگی خود میگوید و به احساسات عمیقش در مورد معشوق اشاره میکند. او از بلبل و گل، که نماد زیبایی و عشق هستند، سخن میگوید و احساس میکند که بیخبر از حال او، معشوقش به درد او اهمیت نمیدهد. دل شاعر به شدت غمگین و تاریک است و نشان میدهد که عشق و فراق چه تأثیری بر روح او گذاشته است. در نهایت، شاعر به زیبایی و لطافت معشوقش اشاره میکند و آرزو دارد که او را در کنار خود داشته باشد، به طوری که تمام قهر و دلسردیها از بین برود.
هوش مصنوعی: غنچه سرش را در گریبان پنهان کرده و دل لاله از صدای شاداب و هیجانانگیز قمری که در باغ و دشت میخواند، آتشین و پر درد است.
هوش مصنوعی: عجب است که دل تو ای عزیز، به خاطر حال ما ناراحت نمیشود. چه دل نادانی است که از سوختن دیگران بیخیال است و به آرامش خود میپردازد.
هوش مصنوعی: تو از حال کسانی که در عذاب و درد هستند بیخبری، اما دل بیغم نمیتواند نسبت به دل غمگین بیتفاوت باشد.
هوش مصنوعی: دل من به اندازهای از غم تو تیره و اندوهگین است که حتی بیشتر از شب جدایی است. در عین حال، چشمانم همچنان در انتظار تو هستند و به روشنی چراغی میدرخشند.
هوش مصنوعی: با دیدن زیبایی تو، دیگر بلبل از من جدا شد و نمیتواند هیچ شعری بسراید و به باغ و باغبانی هم هیچ علاقهای ندارد.
هوش مصنوعی: آتش عشقی در وجودم وجود دارد که نمیتوان آن را به زبان آورد. دل من به نوعی پیامآور است که معذور از بیان احساساتش است.
هوش مصنوعی: خیر و خوبیهایی که در وجود ماست، مانند آبی است که تشنگان از ما میطلبند، نه به خاطر اینکه ما نوشیدنی گوارا در دست داریم، بلکه به دلیل چیزی عمیقتر در وجود ماست.
هوش مصنوعی: من از سخنان شیرین و دلنشین طوطی لذت میبرم، در حالی که نادانی او باعث میشود به حرفهای زاغ توجه کند.
هوش مصنوعی: اگر تو لحظهای به درویشی نزدیک شوی، دیو درون او فرار خواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل ما به دور رویت ز چمن فَراغ دارد
که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد
سرِ ما فرونیاید به کمانِ ابروی کس
که درون گوشهگیران، ز جهان فَراغ دارد
ز بنفشه تاب دارم که ز زلفِ او زند دم
[...]
دل ما بدور رویت زچمن فراغ دارد
که چو سر و پای بندست و چو لاله داغ دارد
دل ما بوصل ارمک زقبا فراغ دارد
که بدگمه پای بندست وز درز داغ دارد
شده ام بجیب اطلس شب عنبرینه گمره
[...]
دل من نه عزم باغ و نه هوای راغ دارد
به خیال توهم از آن هم از این فراغ دارد
بلی آنکه راست در بر چوتودلبری سمنبر
نه به فکر باغ باشد نه خیال راغ دارد
چوخط توسبزه هرگز به کدام راغ روید
[...]
ز فراق لالۀ روی تو سینه داغ دارد
دل داغدیده از سینۀ من سراغ دارد
دل چرخ پیر بگداخت بنو جوانی تو
چه دلی است خام کز سوخته ای فراغ دارد
بتو بود روشن ای شمع جهانفروز مادر
[...]
شده گم دلم که از هجر چو لاله داغ دارد
بچنین نشان عزیزان که دلی سراغ دارد
ز شراب ساقیام شب دل و جان برقصام د
متحیرم که این شوخ چه در ایاغ دارد
بر عشق میشود محو چراغ عقل آری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.