دلی که شیفتۀ روی آن پریزاد است
ز بند دیو طبیعت هماره آزاد است
خراب بادۀ عشق تو ای بت سرمست
خرابی دل او زین خراب آباد است
ز جام باده طلب عکس شاهد وحدت
که نقش باطل کثرت چو کاه بر باد است
اگر بکوی حقیقت گذر کنی بینی
اساس ملک طبیعت چه سست بنیاد است
بر تک و بوی مشو غره و بجو یاری
که جسن صورت و معنی او خداداد است
نگار من! بگشا چهره تا که بگشائی
ز کار من گرهی را که مشکل افتاد است
قمار عشق بسی با تو باختیم ولی
تو را عجب که فراموش شد، مرا یاد است
درون سوختگان را نمانده جز آهی
چه حال داد نباشد چه جای فریاد است
قرین یار سهی سرو را چه آگاهی است
از آن کسی که زمین گیر شاخ شمشاد است
ز تلخ کامی ایام خوشترین خبری
حکایت لب شیرین و شور فرهاد است
چو مفتقر بغمم دوست مبتلائی نیست
ولیک چون غم عشق است دل بسی شاد است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به مضامینی چون عشق، آزادی دل، حقیقت و تناقضهای زندگی میپردازد. شاعر از عشق به معشوق سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که دل شیدا و آزاد از قید و بند طبیعت است. او به خرابی دل ناشی از عشق، جستجو برای حقیقت و بیپایه بودن دنیا اشاره میکند. شاعر خواهان گشایش چهره محبوبش است تا مشکلاتش حل شود و به یادآوری عشق و از دست رفتن لحظات شیرین اشاره میکند. در نهایت، رغم تلخیهای زندگی، عشق باعث شادی و سرور دل اوست.
هوش مصنوعی: دلی که عاشق زیبایی یک دختر فرشتهسان است، همیشه از چنگال اسارتهای دنیای طبیعی رها و آزاد است.
هوش مصنوعی: ای بت سرمست، بادهٔ عشق تو ویرانکننده است و خرابی دل او ناشی از این ویرانی است که به خاطر این باده به وجود آمده.
هوش مصنوعی: از جام شراب بخواه که تصویر معشوقه ی واحد را برایت به تصویر بکشد، زیرا تصویر توهمی کثرت مانند کاهی است که در باد پراکنده میشود.
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت و واقعیت نزدیک شوی، متوجه میشوی که پایه و اساس جهان طبیعت چقدر سست و ناپایدار است.
هوش مصنوعی: به زیباییها و ظواهر فریبنده دل نبند و شتابزده حمایت و دوستی را جستجو کن، زیرا حقیقت و روح او از طرف خداوند به او داده شده است.
هوش مصنوعی: عزیزم، چهرهات را روشن کن تا شاید گرهی که در کارم ایجاد شده، باز شود.
هوش مصنوعی: در بازی عشق، بارها با تو باختیم ولی تو عجیب است که این موضوع را فراموش کردهای، در حالی که من هنوز آن را به یاد دارم.
هوش مصنوعی: در دل کسانی که در آتش عشق سوختهاند، جز آه و نالهای باقی نمانده است. دیگر نه حالتی برای شادمانی وجود دارد و نه جایی برای فریاد زدن.
هوش مصنوعی: دوست زیبای لاغر با قامت افراشتهاش چه میداند از حال کسی که به خاطر مشکلاتش به زمین افتاده و در میان درختان شمشاد محبوس است؟
هوش مصنوعی: از تلخیهای روزگار، خوشترین خبرها به دست میآید که مانند داستان شیرین لبها و شور فرهاد است.
هوش مصنوعی: وقتی که در تنگنا و فقر زندگی میکنم، هیچ دوستی در این حال به مصیبت نیفتاده است، اما به خاطر غم عشق، دل من به شدت شاد است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جگر ز زخم تو معمور و دل ز غم شاد است
ز یمن جور تو اقلیم درد آباد است
اجل ز هر غمم آسوده کرد و دانستم
که شمع را اگر آسایشی است از باد است
به آن رسیده که رامم شود، رمش ندهی
[...]
دلم به عشق ز آسیب فتنه آزاد است
چراغ بزم سلیمان مصاحب باد است
دماغ نکهت گل نیست ما خموشان را
به عندلیب بگویید این چه فریاد است
کسی نمانده که گیرد خبر ز حال کسی
[...]
دلم ز قید پریدن همیشه آزاد است
دو بال بر تن من، چون دو دست صیاد است
شود ز سایه تصویر، با زمین یکسان
عمارت دل ما بس که سست بنیاد است
کسی نماند که از جور آسمان نگریست
[...]
برا امام که بنیاد عمر بر باد است
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
غلام همت آنم که جز محبت تو
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
شنیدهاید که در حق دوستان علی
[...]
دماغ اهل فنا، از مکاره آزاد است
چراغ مجلس تصویر، ایمن از باداست
دل شکسته، چه غم دارد از حوادث دهر؟
که بیم سیل کشد، خانه یی که آباد است!
بکن حذر ز ضعیفان، به زور خویش مناز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.