گنجور

 
غروی اصفهانی

دلی که شیفتۀ روی آن پریزاد است

ز بند دیو طبیعت هماره آزاد است

خراب بادۀ عشق تو ای بت سرمست

خرابی دل او زین خراب آباد است

ز جام باده طلب عکس شاهد وحدت

که نقش باطل کثرت چو کاه بر باد است

اگر بکوی حقیقت گذر کنی بینی

اساس ملک طبیعت چه سست بنیاد است

بر تک و بوی مشو غره و بجو یاری

که جسن صورت و معنی او خداداد است

نگار من! بگشا چهره تا که بگشائی

ز کار من گرهی را که مشکل افتاد است

قمار عشق بسی با تو باختیم ولی

تو را عجب که فراموش شد، مرا یاد است

درون سوختگان را نمانده جز آهی

چه حال داد نباشد چه جای فریاد است

قرین یار سهی سرو را چه آگاهی است

از آن کسی که زمین گیر شاخ شمشاد است

ز تلخ کامی ایام خوشترین خبری

حکایت لب شیرین و شور فرهاد است

چو مفتقر بغمم دوست مبتلائی نیست

ولیک چون غم عشق است دل بسی شاد است

 
 
 
کلیم

جگر ز زخم تو معمور و دل ز غم شاد است

ز یمن جور تو اقلیم درد آباد است

اجل ز هر غمم آسوده کرد و دانستم

که شمع را اگر آسایشی است از باد است

به آن رسیده که رامم شود، رمش ندهی

[...]

سلیم تهرانی

دلم به عشق ز آسیب فتنه آزاد است

چراغ بزم سلیمان مصاحب باد است

دماغ نکهت گل نیست ما خموشان را

به عندلیب بگویید این چه فریاد است

کسی نمانده که گیرد خبر ز حال کسی

[...]

طغرای مشهدی

دلم ز قید پریدن همیشه آزاد است

دو بال بر تن من، چون دو دست صیاد است

شود ز سایه تصویر، با زمین یکسان

عمارت دل ما بس که سست بنیاد است

کسی نماند که از جور آسمان نگریست

[...]

فیض کاشانی

برا امام که بنیاد عمر بر باد است

بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است

غلام همت آنم که جز محبت تو

ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

شنیده‏اید که در حق دوستان علی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
واعظ قزوینی

دماغ اهل فنا، از مکاره آزاد است

چراغ مجلس تصویر، ایمن از باداست

دل شکسته، چه غم دارد از حوادث دهر؟

که بیم سیل کشد، خانه یی که آباد است!

بکن حذر ز ضعیفان، به زور خویش مناز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه