ای که ز خوبی نصیب یافته حد نصاب
دری و یاقوت لب، سیم بر، وزر نقاب
ای که بمعمورۀ حسن، تو فرماندهی
لشگر عشق تو کرد کشور دل را خراب
حسرت روی تو دادد هستی ما را بباد
وز غم تو دل گداخت، شد جگر از غصه آب
طرۀ طرّار تو روز مرا کرده تار
نرگس بیمار تو برده شب از دیده خواب
لالۀ رخسار تو شمع جهانسوز من
سینه از او داغدار، مرغ دل از وی کباب
تیع دوا بروی تو برده ز سر هوش من
شور تو شوریده ام کرده نه شور شراب
خط تو دیباچۀ دفتر حسن ازل
گشته مصور در او معنی علم الکتاب
تا ندرد مفتقر پردۀ پندار را
کی نگرد یار را جلوهکنان بیحجاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر کف من نه نبید، پیشتر از آفتاب
نیز مسوزم بخور، نیز مریزم گلاب
میزدگان را گلاب باشد قطرهٔ شراب
باشد بوی بخور، بوی بخار کباب
تا که ز حُوت آمدست سوی حَمَل آفتاب
گوهر سفته است خاک صندل سوده است آب
بر سر گل بلبل است بر لب طوطی شراب
در گلوی فاخته است ساخته چنگ و رباب
یا سید المکرمات بابک خیرالمآب
کفی مغیث الوری کفک فی کل باب
ای به صفا برده گوی سایه تو ز آفتاب
زهره زهره شد ز آتش تیغ تو آب
جودک یوم العطا بأسک یوم العذاب
[...]
زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب
خیمهٔ روحانیان کرد معنبر طناب
شد گهر اندر گهر صفحهٔ تیغ سحر
شد گره اندر گره حلقهٔ درع سحاب
صبح فنک پوش را ابر زره در قبا
[...]
در تتق ابر شد، باز رخ آفتاب
همچو بناگوش یار در خم زلف بتاب
مهر سیه پیرهن ابر سپید پریش
هندوی کافور موی ترک معنبر نقاب
خانقه صوفیان بر گه ز بس اقحوان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.