گنجور

 
غروی اصفهانی

ای شاهد عالم‌سوز در حسن و دلارایی

وی شمع جهان‌افروز در جلوه و زیبایی

حسن تو تجلی کرد در طور دل عشاق

چون سینهٔ سینا شد هر سرّ سویدایی

عشق رخ تو آتش در خرمن هستی زد

شد هر شررش شوری در هر سر و سودایی

مرغان چمن هر یک در نغمه به یاد تو

بلبل به غزل‌خوانی طوطی به شکرخایی

ما سوختۀ هجریم افروختۀ هجریم

آموختهٔ هجریم با صبر و شکیبایی

دلدادۀ روی تو آشفتۀ موی تو

سرگشتهٔ کوی تو چون واله و شیدایی

ای خاک درت برتر ز آیینهٔ اسکندر

اقلیم ملاحت را امروزه تو دارایی

ای سرو قدت رعنا اندر چمن خوبی

خوبان همه در معنی اسم و تو مسمایی

از مفتقر دل‌ریش کاری نرود از پیش

جز آنکه به لطف خویش این عقده تو بگشایی

 
 
 
عطار

دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی

رفتم گذری کردم بر یار ز شیدایی

قلاش و قلندرسان رفتم به در جانان

حلقه بزدم گفتا نه مرد در مایی

گفتم که مرا بنما دیدار که تا بینم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

با هر کی تو درسازی می‌دانک نیاسایی

زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی

تا تو نشوی رسوا آن سر نشود پیدا

کان جام نیاشامد جز عاشق رسوایی

بردار صراحی را بگذار صلاحی را

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی

ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی

یا چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند

هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی

دیوانه عشقت را جایی نظر افتاده‌ست

[...]

حکیم نزاری

عشق آمد و بر هم زد بنیادِ شکیبایی

ای عقل درین منزل مِن بعد چه می‌پایی

گر نه سر خود گیری در دستِ بلا مانی

تقصیر مکن خود را زنهار بننمایی

گر با تو مجازاتی بنیاد نهد خاموش

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

تا داشت به جان طاقت، بودم به شکیبایی

چون کار به جان آمد، زین پس من و رسوایی

سرپنجه صبرم را پیچیده برون شد دل

ای صبر، همین بودت بازوی توانایی

در زاویه محنت دور از تو چو مهجوران

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه