گنجور

 
غروی اصفهانی

اگر روزانه باشد یا شبانه

ندارم جز نوای عاشقانه

پی دیدار رویش بخت بستم

نه صاحب خانه را دیدم نه خانه

نهادم سر به صحرا همچو مجنون

که از لیلی مگر یابم نشانه

زدم در راه عشقش سر به دریا

چه میزد آتش عشقم زبانه

به گرد کوی او سر گرد بودم

به گوشم ناگه آمد این ترانه

نبندی زان میان طرفی کمروار

اگر خود را به بینی در میانه

بکوب این راه را با پای همت

نخواهد اسب تازی تازیانه

چه مردان طریقت راهرو باش

مگیر از بیم چون کودک بهانه

اگر نوح است کشتیان مکن هول

از این دریای ناپیدا کرانه

چه دل دادی بدلبر پس روا نیست

مگر سر را کنی از پی روانه

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
قطران تبریزی

یکی گردد بپیروزی دو خانه؟

بمردی باشدش ملک شهانه

سپاهی پیش او شد بی کرانه

همه شیران جنگی و جوانه

جگرشان کرد پیکان را نشانه

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
انوری

مرا دی یاسمن پیغام دادست

به تو ای صاحب و صدر یگانه

ز هر نوعی سخن گفتست پنهان

غرض را درج کرده در میانه

چه فرمایی کنون پیغام او را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه