سوز غم تو کرد قضا سرنوشت ما
ای در غم تو شعله آتش بهشت ما
این ابر ناوک تو همانابه سینه داشت
کالماس جای سبزه بر آمد ز کشت ما
دوزخ به پشت گرمی ایام هجر تو
خویشی گرفت با گل و آب سرشت ما
زاهد به عشق کوش که محراب صومعه
افتد به سجده پیش زمین کنشت ما
اشراق بوی باده ملائک برد ز هوش
جائی اگر نهند بنائی ز خشت ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عواطف و غم ناشی از دوری عاشق از معشوق میپردازد. شاعر به وضوح احساس میکند که عشق و جدایی از محبوب، زندگیاش را دستخوش تغییرات عمیق کرده است. او به استقامت آتشین عشق اشاره دارد که حتی بهشت را نیز تحت تاثیر قرار داده و دوری معشوق را همچون جهنمی دردناک توصیف میکند. در نهایت، شاعر به عبادت زاهدان اشاره دارد که با عشق واقعی به سجده میافتند و اشراق عشق را به بادهای ناب شبیه میکند که ملایک را نیز به حیرت وا میدارد.
هوش مصنوعی: غم تو موجب تقدیر و سرنوشت ما شده است، ای کسی که در ناامیدی تو، آتش بهشت ما شعلهور شده است.
هوش مصنوعی: این ابر که به شکل تیر عاشقانهات درآمده، در دل خود حسرت و درد را پنهان دارد، مانند جایی که در آن سبزهها سبز میشدند و حالا از کشت و کار ما خالی شده است.
هوش مصنوعی: دوزخ به خاطر دوری تو و یادآوری آن ایام، به نوعی با ذات ما که از گل و آب تشکیل شده است، پیوند خورده است.
هوش مصنوعی: ای زاهد، به عشق تلاش کن؛ زیرا که محراب عبادت به سجده در برابر محبت و اخلاص تحلیل میرود و در نهایت، تعلق به زمین و خاک را میشکند.
هوش مصنوعی: بوی خوش شراب باعث به وجد آمدن ملائک میشود، و اگر جایگاهی ساخته شود از گل و خاک ما، آن را به یاد میآورند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نقش بسته نام خطت با سرشت ما
این حرف شد ز روز ازل سرنوشت ما
کارم بسینه تخم وفای تو کشتن است
خود عقل خنده میزند از کار و کشت ما
ما شرمسار مانده ز تقصیرهای خویش
[...]
شد خاک راه این سر سودا نوشت ما
این شد مگر ز روز ازل سرنوشت ما
از کوی دوست ما سوی جنت چرا رویم
رضوان حسد برد ز نعیم و بهشت ما
تخم اَمَل که دل به هوای تو کشته بود
[...]
در داغ غوطه خورد دل غم سرشت ما
با کعبه هم لباس شد آخر کنشت ما
از سنگ کودکان سر ما لاله زار شد
خط شکسته بود مگر سرنوشت ما؟
برق از زمین سوخته نومید می رود
[...]
دارد نشان ز طینت مجنون، سرشت ما
از روی هم نوشته قضا، سرنوشت ما
چون دانه دل به خوشه و خرمن نبستهایم
محتاج آبیاری برق است کشت ما
انصاف بین که سوی تو رضوان چو دید، گفت
[...]
دیوانه ایم و وادی عشق است دشت ما
آید پیاده گل ز گلستان به گشت ما
از کس مپرس آنچه به ما رفته زین محیط
از سطرهای موج بخوان سرگذشت ما
آسان بود شکست صف بیدلان عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.