گنجور

 
میلی

... ال

... ال

جان یابد و از خوشی بنالد

چون در رحم اناث، اطفال

بدخواه تو باد تا دم مرگ

از مویه چو مو، ز ناله چون نال

بادا مه و سال بر تو میمون

تا هست شمار روز و مه، سال

من نیز ترا چو سایه باشم

گاهی به عنان و گه ز دنبال

چون وقت رسد که برسرآید

عمر من زار مضطرب حال،

پیش آیم و دامن تو گیرم

در پای تو افتم و بمیرم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عطار

ای عقل گرفته از رخت فال

بر زلف تو وقف جان ابدال

از زلف تو حل نمی‌توان کرد

یک شکل ز صد هزار اشکال

شرح سر زلف تو دهم من

[...]

عراقی

آن مرغک نازنین پر و بال

گشتی همه گرد کوه اقبال

بودی شب و روز در تکاپوی

کردی همه ساله کشف احوال

جایی برسید او به یک دم

[...]

مولانا

ترجیع نهم به گوش قوال

تو گوش رباب را همی مال

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه