گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میلی

از فریب وعده‌ای بازم شکیبا کرده‌ای

باز افسون را زبان بند تمنا کرده‌ای

گرچه ظاهر کرده‌ای هر وعده‌ای را صد خلاف

هر خلاف وعده را صد عذر پیدا کرده‌ای

بهر جان بردن اجل هم دست و پایی می‌زند

در میان فتنه‌ای کر غمزه بر پا کرده‌ای

میرم و بر زندگانم رحم می‌آید که تو

خو به آن بیدادها داری که با ما کرده‌ای

ای که دی در عاشقی طعنم به رسوایی زدی

شرم بادا از منت کامروز حاشا کرده‌ای

گشته‌ای از گریه میلی راز خود را پرده در

آنچه در دل بود پنهان، آشکارا کرده‌ای