میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

به بزم دوش چنان بود همزبان با من

که غیبت دگران داشت در میان با من

چنان ز عشق نهانم رقیب بی‌خبر است

که می‌کند سخن از صحبت نهان با من

ز من رمیده، همانا شنیده از جایی

حکایتی که نهان داشت در میان با من

به خاطرت نرسد امتحان من هرگز

ز بس که غیر ترا کرده بدگمان با من

ز بدگمانی خود شرمسار خواهی شد

مباش این‌همه در بند امتحان با من

فغان ز خوی بد آن بهانه‌جو، میلی

که دوش عربده‌ای داشت هر زمان با من