صحرای دل ز آتش می شد حجاب سوز
زد آتشم به جان ز رخ آفتاب سوز
اول ز روی گرم، دلم را کباب کرد
آخر به خنده نمکین شد کباب سوز
بودم ازو چو شعله آتش در اضطراب
با آنکه بود بیخودیام اضطراب سوز
هر دم شدی ز بیخودیام گرم صد عتاب
گر آتش حجاب نبودی عتاب سوز
امشب خیال آن لب پرشور تا به روز
در چشم خونفشان چو نمک بود خواب سوز
میلی در آرزوی جمالش نسوختی
گر آفتاب حسن نبودی نقاب سوز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.