صحرای دل ز آتشِ مَی شد حجابسوز
زد آتشم به جان ز رخ آفتابسوز
اوّل ز روی گرم، دلم را کباب کرد
آخر به خندهٔ نمکین شد کبابسوز
بودم ازو چو شعلهٔ آتش در اضطراب
با آنکه بود بیخودیام اضطرابسوز
هر دم شدی ز بیخودیام گرم صد عتاب
گر آتش حجاب نبودی عتابسوز
امشب خیال آن لب پرشور تا به روز
در چشم خونفشان چو نمک بود خوابسوز
میلی در آرزوی جمالش نسوختی
گر آفتاب حسن نبودی نقابسوز