نا کرده کار دلبر من دل به کین نهاد
لطفی نکرده طرح جفا بر زمین نهاد
چون بنگرم درو؟ که چو اندیشه کردمش
صد عقده پیش فکر ز چین جبین نهاد
کو آنکه تا غبار غم از دل بشویدم
پیش آید و به چشم ترم آستین نهاد
حسن تو پیش پای هوس، چوب دورباش
با دستیاری نگه شرمگین نهاد
میلی، ز عشق دوست کجا یافت لذّتی
هر کس مدار کار به دنیا و دین نهاد