گنجور

 
مسعود سعد سلمان

رخ زرد کرد آن رخ رنگریز

که بالاش سروست و رخ آفتاب

بشستش پس از رنگ آب دو چشم

که شست آب هجران از آن هر دو خواب

بلی هر چه رنگش کند رنگ ریز

از آن پس بشوید مر او را به آب

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode