مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۳ - صفت یار رنگریز کند

رخ زرد کرد آن رخ رنگریز

که بالاش سروست و رخ آفتاب

بشستش پس از رنگ آب دو چشم

که شست آب هجران از آن هر دو خواب

بلی هر چه رنگش کند رنگ ریز

از آن پس بشوید مر او را به آب