گنجور

 
مسعود سعد سلمان

چو مه روی نیکو برآراستی

سیه زلف مشکین بپیراستی

خرامان چو کبک دری از وثاق

برون آمدی بر زده آستی

چو آراسته روی نیکوی خویش

همه مجلس شه بیاراستی

رسیدی به کام دل خویشتن

که چون سرو از جای برخاستی

بیاراستی چون چمن بزم را

اگر خدمت شاه را خواستی

جهاندار مسعود کز رای او

پدیدار شد ملک را راستی