گنجور

 
مهستی گنجوی

شماره ۱: در این زمانه عطا و کرم مخواه از کس - چرا که نقش کرم بی ثبات شد چون یخ

شماره ۲: صابرا نامه گرامی تو - روح افسرده را روان بخشد

شماره ۳ - لغز از مهستی: آن دزد چون بود که به خانه درون شود - خانه ز بیم دزد ز روزن برون شود

شماره ۴: آخر زمان که طبع حکیمان نگون شود - سه صد حکیم مر جلبی را زبون شود

شماره ۵: باید سه هزار سال کز چشمه حور - تا کان گهر گردد و یا معدن زر

شماره ۶: چون خواهم رفت بی تو چندین منزل - کز دست شدم هم به نخستین منزل

شماره ۷ - مناظره ادبی: مؤلف تذکره آفتاب عالمتاب درباره مهستی میگوید: در موزونی طبیعت و قد و قامت و تناسب اعضا و لفظ و معنی و حسن صورت و محبت سرآمد اقران و سرخیل لولیان زمان بود. سلطان سنجر سلجوقی و بنظر بعضی بابر پادشاه فریفته حسن و جمال و شیفته غنج و دلال آن بدیعه الجمال گردید بنابرآن بحضوری مجلس خاص سلطانی اجازت تمام داشت و در آن بزم با شعرا و ادبائی مانند امیر احمد و غیره طریقه مطارحه و معارضه می پیمود، روزی سلطان به مهستی چنین گفت: - «چیست پنهان زیر دامان تو ای سیمین بدن »

شماره ۸: شبی به طنز گفتم به خواجه پور خطیب - نس فراخ چو بینی ز خشک و تر بفرست

شماره ۹: از جماع نره خر بر ماده خر - رغبتی بر طبع خاتون اوفتاد

شماره ۱۰: گر بیفتد یک سر مویی ز خاتون زمان - بس گنه آویزه دارد بی ریا و ریب و شک

شماره ۱۱: بس سپوزید خواجه خاتون را - اول روز تا به آخر شام

شماره ۱۲: طیبتی نیک گویمت بشنو - رسم مردی مجوی از معنون

شماره ۱۳: از رسول بزرگ، واعظ شهر - گفت روزی حکایتی خندان

شماره ۱۴: ندانم ترا «تاج دین» یاد هست - که بر خط تو ماه سر می‌نهاد

شماره ۱۵: در آن شه ره دیو کز پس نهیب - فرشته چو طاوس پر می‌نهاد

شماره ۱۶: صحبت بی‌خرد، سخندان را - هم به کردار گاو بد باشد

شماره ۱۷: پوستینی بخواستم از تو - تا زمستان به سر بریم در آن

شماره ۱۸: بخدائی که . . . ن - فرض کردست بندگی کردن

شماره ۱۹: درد هجران تو خون کرد دلم - ثم اجری الدم من آماقی

شماره ۲۰: . . . آلوده بیاری و نهی بر . . .س من - بوسه‌ای چند به تزویر دهی بر نس من *(منتسب به چند نفر)