حلقه چون زد در دی زلفان رخ جانان را
مانا ز گلستان پر گل کرده به دامان را
ای کز اثر خنده دل پرور و جان بخشی
بر کشتهٔ خود بگشا باری لب خندان را
رویت گل و لب شکر، من خسته، تو جان پرور
ای گل شکر، ای دلبر، رحمی من بریان را
نازم خط خوشبویت، گرد لب دلجویت
ریحان که نمی روید جوی شکرستان را
آسوده خوش آن روزی لعل تو مزم زانسان
یک قطره نماند باقی آن چشمه ی حیوان را
بگرفت خط مشکین لعل لب شیرینت
مور از چه به کف دارد این مهر سلیمان را
گر کحل نظر خواهی تا عالم جان بینی
دریاب به جان ای دل! خاک در مستان را
دور دهنت گردم، ساقی به کرم جامی!
شاید که کنم بیرون از دل غم دوران را
خوش رفت نپرسید آن کاو عمر «وفایی» بود
آری که وفا نبود خود عمر شتابان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی روی تو خوش کردم من تلخی هجران را
با شربت دیدارت بدخو نکنم جان را
از بس که دل خلقی گم شد به زنخدانت
خون پر شود ار کاوند آن چاه زنخدان را
دی شانه زدی گیسو، افتاد بسی دلها
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.